ابعاد شخصيتي حضرت امام رضا علیه السلام

شناسه مناسبت : 2236

تعداد بازدید : 618

ابعاد شخصيتي حضرت امام رضا(ع)

شخصيت علمي
امام هشتم‏(ع)، چونان نياکان وارسته‏اش، از مقام علمي والايي برخوردار بود، تا آن جا که ويرا«عالم آل محمد(ص)» لقب داده‏اند.
اباصلت از محمدبن اسحاق بن موسي بن جعفر(ع) نقل کرده است:
«امام موسي بن جعفر(ع)، به فرزندانش مي فرمود، برادرتان، علي بن موسي، داناي خاندان پيامبر(ص) است. نيازها و پرسش هاي ديني خود را از وي فرا گيريد و آنچه را به شما تعليم داد، به خاطر بسپاريد، چه اين که بارها پدرم امام صادق‏(ع) به من فرمود: داناي خاندان پيامبر(ص) در نسل توست و اي کاش من او را درک کرده و مي‏ديدم.»
«هذا اخوکم علي بن موسي‏ عالم آل محمد(ص) فاسالوه عن اديانکم و احفظوا مايقول لکم، فاني‏ سمعت ابي‏ جعفر بن محمد غير مرة يقول لي‏ ان عالم آل محمد(ص) لفي‏ صلبک و ليتني‏ ادرکته.» با توجّه به اين که در ميان ائمه، امام باقر(ع) و امام صادق‏(ع) مجال بيشتري براي تشکيل محافل علمي و نشر علوم اهل بيت پيدا کردند، و با اين حال امام رضا(ع) که در اين زمينه مجال کمتري يافت عنوان «عالم آل محمد» را دريافت کرده است، مي‏توان اين گمان را درست دانست که مناظرات و مباحثات علمي و اعتقادي آن حضرت از چنان اهميت و امتيازي برخوردار بوده است که به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.

 مناظرات امام‏(ع)
دستگاه خلافت عباسي، با اهدافي خاص، از انديشمندان مذاهب و فرقه‏هاي گوناگون، دعوت مي‏کرد و آنان را رو در روي امام‏(ع) قرار مي‏داد. با مطالعه در شخصيت، روحيات و افکار مامون،آشکار مي‏شود که او از تشکيل چنين جلسات و همايش هايي، اهدافي سياسي را دنبال مي‏کرد، هر چند شخصاً به مباحثات علمي علاقه‏مند بود، ولي مامون به عنوان خليفه، شخصي نبود که بخواهد با اين‏گونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانيت خاندان پيامبر(ص) را به نمايش بگذارد و شخصيتي را که مورد توجّه انقلابيون آل علي‏(ع) بود، در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شايستگي و برتري آنان را به ديگران بنماياند، بلکه در پس اين تلاش ها، اهدافي سياسي داشت و چه بسا بي ميل نبود که در اين نشست ها، براي يک بار هم که شده، امام از پاسخگويي به پرسش ها عاجز بماند!
به هر حال، عليرغم اهدافي که مأمون دنبال مي کرد، نتايج آن جلسات مايه شکوه و عظمت امام و بهره علمي و اعتقادي شيعه شد.
 عبدالسلام هروي که در بيشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است، مي گويد:
 هيچ کسي را از حضرت رضا(ع) داناتر نديدم و هيچ دانشمندي آن حضرت(ص) را نديده، مگر اين که به علم برتر او گواهي داده است. در محافل و مجالس که گروهي از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان مختلف حضور داشتند بر تمامي آنان غلبه يافت، تا آن‏جا که آنان به ضعف علمي خود و برتري امام‏(ص) اذعان و اعتراف داشتند.

ابراهيم بن عباس، گواه ديگري از حاضران و ناظران اين گونه جلسات بوده و مي گويد:
 حضرت رضا(ص) هيچ مساله اي را بدون پاسخ نمي گذاشت. در علم و دانش کسي را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح مي‏ساخت پاسخ کامل آن را دريافت مي‏کرد و آنچه حضرت‏(ص) مي‏فرمود، مستند به قرآن بود.
خود آن گرامي در اين زمينه مي فرمود:
«در روضة حرم پيامبر(ص)، مي نشستم و عالمان مدينه هرگاه در مساله اي با مشکل روبرو بودند و از حل آن ناتوان مي‏ماندند، به من رو مي‏آوردند و پاسخ مي‏گرفتند.»
 - «کنت اجلس في الروضة و العلماء بالمدينة متوافرون، فاذا اعيي الواحد منهم عن مسالة  اشاروا الي باجمعهم و بعثوا الي المسائل فاجيب عنها ».

  آگاهي امام(ع) از اديان و مکاتب
امام(ع) علاوه بر اين که براي پرسش هاي مختلف عالمان اديان و مکاتب پاسخي درخور داشت، برمبناي اعتقادي شخص مخاطب نيز سخن مي‏گفت و استدلال مي‏کرد و اين مظهر ديگري از توانمندي علمي امام‏(ع) بود. امام‏(ع) با اهل تورات، به توراتشان، با رهروان انجيل، بر مبناي انجيل و با حاملان زبور، به زبور و... سرانجام با هر فرقه و گروهي با مباني خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال مي‏نمود.
محمدبن حسن نوفلي، از اصحاب حضرت رضا(ع) مي گويد:  
هنگامي که حضرت رضا(ع) به مرو گام نهاد، مامون به وزيرش، فضل بن سهل دستور داد، تا چهره هاي سرشناس علمي و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه‏ هاي مختلف را که در علم مناظره و جدل از ديگران ممتاز بودند، فراخواند و در روزي معين مناظره‏اي علمي ترتيب دهد.
فضل، از جاثليق، راس الجالوت، دانشمندان صابئي، هرابذه ، اصحاب زرتشت، رئيس اسقف ها.  (لقب دانشمندان يهودي)،  - پيروان حضرت يحيي که برخي از آنان به ستاره پرستي رو آوردند.  - بزرگان زرتشتيان (بنابر ديدگاهي، بزرگان و دانشمندان هند که در آتشکده فارس خدمت مي‏کردند)، المنجد ماده هرب.  قسطاس رومي و گروهي ديگر از متکلمان از جمله دانشمندان رومي که در علم پزشکي تبحر دارند دعوت کرد و اجلاس مقدماتي تشکيل شد،   خليفه نيز در آن حضور يافت و ضمن ابراز خرسندي از تجمع عالمان، گفت: «شما مشهورترين و سرشناس‏ترين چهره‏هاي اين زمان هستيد. هدف از اين اجلاس آن است که با اين ميهمان حجازي (امام رضا عليه السلام) وارد بحث و گفت‏ و گو شده، هر کدام به ارائه منطق و برهان خود پردازيد.
حاضران در جلسه، آمادگي خود را براي تامين خواسته هاي خليفه اعلام داشتند و عهد کردند تا تمام توان علمي خود را به نمايش گذارند.
محمد بن حسن نوفلي، روايت کننده حديث مي گويد: 
من، در کنار امام بودم که «ياسر خادم» وارد شد و جهت شرکت در جلسه‏اي که براي روز بعد مقرر شده بود، دعوت مامون را به امام‏(ص) ابلاغ کرد.

  امام(ع) در پاسخ فرمود:
 سلام مرا به او - مامون - برسان و بگو مي دانم مراد تو چيست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.
«ابلغه السلام و قل علمت ما اردت و اناصائر اليک بکرة ان شاء الله.»     بعداز آن که  فرستاده مامون، بيرون رفت، امام فرمود:
    نظر تو درباره اين همايش اهل شرک و صاحبان انديشه هاي گوناگون چيست؟
    عرض کردم: هدف خليفه آزمودن شماست و اين طرح مزورانه بنايي سست و بي اساس است.
    حضرت فرمود:  اجلاس را چگونه پيش بيني مي کني؟
    گفتم، اين افراد که به فراخوان دعوت شده اند، با دانشمندان متفاوتند، زيرا عالمان در برابر دليل و برهان، خاضعند، ولي اينان به اصحاب انکار شهرت دارند و کارشان مغالطه است و زير بار سخن حق نخواهند رفت؛ بهتر آن است که از ايشان دوري گزينيد.
    حضرت (ع)، ضمن تبسمي فرمود: آيا نگران هستي، مبادا دلايل من کافي نباشد؟
    عرض کردم، اميدوارم خداوند تو را بر آنها پيروز گرداند.
    امام فرمود: دوست داري بداني که چه موقع مامون، از کار خود پشيمان خواهد شد؟
    گفتم آري.
    فرمود آنگاه که بشنود با اهل تورات به توراتشان، با طرفداران انجيل، به انجيل آنان، با زبوريان، به زبورشان، با صابئان به زبان عبري آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتي به پارسي، با روميان به زبان رومي و با هر يک از صاحبان انديشه‏ها و مکاتب با زبان خودشان، استدلال کرده و به بحث و گفت‏وگو نشينم. زماني که هر گروه را به بن بست رساندم تا آن که  دلايل خود را باطل بيند و لب فرو بسته، تسليم سخن من شود، مامون خواهد فهميد که به آنچه پنداشته و در انديشه داشته است، دست نخواهد يافت.
... اذا سمع احتجاجي‏ علي‏ اهل التوراة بتوراتهم و علي‏ اهل انجيل بإنجيلهم و علي‏ اهل الزبور بزبورهم و علي الصابئين بعبرانيتهم و علي الهرابذة بفارسيتهم و علي‏ اهل الروم بروميتهم و علي‏ المقالات بلغاتهم. فاذا قطعت کل صنف و دحضت حجته و ترک مقالته و رجع الي‏ قولي‏، علم المامون ان الذي‏ هو بسبيله ليس بمستحق‏ له فعند ذلک تکون الندامة منه.(احتجاج طبرسي 415/2 - 432).
    و همين گونه نيز شد که آن اجلاس به سرافکندگي دانشمندان شرکت کننده و پشيماني خليفه انجاميد.
  و مما اجاب (ص) بحضرة المامون صباح بن نصر الهندي وعمران الصابي عن مسائلهما.. قال عمران العين نور، مرکبة ام الروح تبصر الاشياء من منظرها؟ قال‏(ص) العين شحمة،
و هو البياض والسواد. والنظر للروح، دليله انک تنظر فيه فتري صورتک في وسط، والإنسان لايري صورته إلا في ماء او مرآة وما اشبه ذلک.  قال صباح فإذا عميت العين، کيف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب؟ قال(ص) کالشمس طالعة يغشاها الظلام. قال اين تذهب الروح. قال‏(ص) اين يذهب الضوء الطالع من الکوة إذا سدت الکوة؟ قال اوضح لي ذلک. قال‏(ص) الروح مسکنها في الدماغ، وشعاع منبث في الجسد بمنزلة الشمس، دائرتها في السماء وشعاعها منبسط في الارضا.. فإذا غابت الدائرة فلاشمس، وإذا قطع الراس فلا روح. قالا فما بال الرجل يلتحي دون المراة؟ قال(ص) زين الله الرجال باللحي، وجعلها فضلا يستدل بها علي الرجال من النساء..)  مناقب آل ابي طالب، لابن شهر آشوب 2 .406 ولعمران الصابي مناظرة اخري يذکرها صاحب  ضمن  احتجاجه‏(ص)

آگاهي امام(ع) به زبان هاي مختلف يکي ديگر از مظاهر شخصيت علمي امام رضا(ع) که شگفتي اطرافيان و شاهدان را همراه داشت، آشنايي کامل حضرت (ع)، به زبان هاي مختلف بود، چنان که از بخش پيشين نيز آشکار گرديد، امام‏(ع) در مجامع علمي به هنگام مناظره و يا در نشست هاي معمولي در پاسخگويي به اشخاصي که از بلاد ديگر، حضور ايشان شرفياب مي‏شدند، با زبان متداول و رسمي مخاطب با وي به گفتگو مي‏پرداختند.
    اباصلت هروي مي گويد:
«امام رضا(ص)، با مردم به زبان خودشان سخن مي گفت. به خدا سوگند که او، فصيح ترين مردم و داناترين آنان به هر زبان و فرهنگي بود»
  -کان الرضا يکلم الناس بلغاتهم و کان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان و لغة.  اباصلت همچنين مي‏گويد:
عرض کردم اي فرزند رسول خدا، من در شگفتم از اين همه اشراف و تسلط شما به زبان هاي گوناگون!
   امام (ع) فرمود:
«من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مي شود، خداوند فردي را حجت بر مردم قرار دهد، ولي او زبان آنان را درک نکند. مگر سخن امير مؤمنان علي‏(ع) به تو نرسيده است که فرمود:
 به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چيزي جز شناخت زبان ها نيست»
«فقال يا ابا الصلت انا حجة الله علي خلقه و ما کان الله ليتخذ حجة علي قوم و هو لايعرف لغاتهم. او ما بلغک قول‏اميرالمؤمنين‏(ص)اوتينا فصل الخطاب. فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟» (2(ص)/2 ). قال له عمرو بن هداب إن محمد بن الفضل الهاشمي ذکر عنک اشياء لاتقبلها القلوب. فقال الرضا(ص) وماتلک؟ قال اخبرنا عنک انک تعرف کل ماانزل الله، وانک تعرف کل لسان وکل لغة. فقال الرضا(ص) صدق محمد بن الفضل، فانا اخبرته بذلک، فهلموا فاسالوا. قال فإنا نختبرک قبل کل شي‏ء بالالسن واللغات وهذا رومي وهذا هندي و فارسي وترکي. فقال‏(ص) فليتکلموا بما احبوا اجب کل واحد منهم بلسانه إن شاءالله.
 فسال کل واحد منهم مسالة بلسانه ولغته، فاجابهم عما سالوا بالسنتهم ولغاتهم، فتحير الناس وتعجبوا، واقروا جميعا بانه افصح منهم بلغاتهم).
عن سليمان، و هو من ولد جعفر بن ابي طالب (الطيار)، قال کنت مع ابي الحسن الرضا(ص) في حائط له [اي بستان‏]. إذ جاء عصفور فوقع بين يديه واخذ يصيح ويکثر الصياح ويضطرب. فقال لي يا فلان! اتدري ماتقول هذه العصفور؟ قلت الله و رسوله و ابن رسوله اعلم. قال إنها تقول إن حية تريد اکل فراخي في البيت. فقم فخذتيک النبعة وادخل البيت واقتل الحية.
قال سليمان فاخذت النبعة - وهي العصا - و دخلت البيت وإذا حية تجول في البيت،  فقتلتها. 

اعتراف مخالفان به برتري علمي امام(ع)
چنان که پيشتر گذشت، مامون از تشکيل جلسات بحث و گفت و گو، اهدافي را دنبال مي کرد که از جمله مي‏توان موارد زير را ياد کرد:
     1- سرگرم ساختن مردم و جامعه به مباحثات علمي و تحت الشعاع قراردادن اوضاع سياسي موجود، به ويژه نهضتهايي که در گوشه و کنار بلاد اسلامي رو به رشد بود.
   2- دست آوردن نوعي وجهه فرهنگي براي حکومت، به ويژه براي خودش که در مسند زمامداري قرار داشت
3- جلب نظر امام(ع)، با وانمود ساختن اين نکته که وي خواهان عظمت خاندان پيامبر(ص) است.
محدود ساختن امام(ص) به حرکت هاي علمي
    زمينه سازي براي پيدايش موقعيتي که در آن هر چند براي يک بار، امام مغلوب ديگران شود
    به هر حال در هيچ يک از اين مجالس، مامون به نتيجه دلخواه، دست نيافت و ناگزير به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمي امام‏(ص) شد. وجود چنين اعترافاتي در تاريخ شايان تامل است.
    در جريان يکي از نشست هاي علمي، چون وقت نماز فرا رسيد، امام براي اقامه نماز از مجلس، بيرون شد. مامون به محمدبن جعفر، عموي امام رضا(ص) رو کرد و گفت پسر برادرت را چگونه يافتي؟
پاسخ گفت او عالم و دانشمند است.
    مامون گفت:
    پسر برادرت از خاندان پيامبر(ص) است؛ خانداني که پيامبر(ص) در مورد آنان فرموده است:
    آگاه باشيد، نيکان عترت من و شاخه هاي درخت وجود من، در خردسالي، خردمندترين و در بزرگسالي، داناترين مردمند. آنها را تعليم ندهيد، زيرا آنان از شما داناترند. هيچ گاه شما را از دروازه هدايت، بيرون نساخته و در گمراهي وارد نخواهند کرد.
 در نقل ديگري آمده است که مامون مسائلي چند از امام رضا(ص) پرسيد و آنگاه که پاسخ همه آنها را بدرستي يافت، چنين گفت:
«خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند، دانش صحيح، جز نزد خاندان پيامبر(ص) يافت نمي‏شود و براستي دانش پدرانت را به ارث برده‏اي و همه علوم نياکانت در تو گرد آمده است»
قال المامون يا اباالحسن إني فکرت في شيء فنتج لي الفکر الصواب فيه.. فکرت في امرنا وامرکم، ونسبنا ونسبکم، فوجدت الفضيلة فيه واحدة، ورايت اختلاف شيعتنا في ذلک محمولا علي الهوي‏ والعصبية. فقال له ابوالحسن الرضا(ص) إن لهذا الکلام جوابا.. إن شئت ذکرته لک، وإن شئت امسکت. فقال له المامون إني لم اقله إلا لاعلم ما عندک فيه. قال له الرضا(ص) انشدک الله يا اميرالمؤمنين، لو ان الله تعالي بعث نبيه محمدا(ص) فخرج علينا من وراء اکمة من هذه الآکام يخطب إليک ابنتک کنت مزوجه إياها؟ فقال يا سبحان الله! وهل احد يرغب عن رسول الله‏(ص)؟! فقال له الرضا افتراه کان يحل له ان يخطب الي؟ قال فسکت المامون  هنيئة ثم قال انتم والله امس برسول الله رحما).

ترجمه سخنان امام رضا(ع) بر پشت متن ولايتعهدي

بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس خداي را که آنچه بخواهد، انجام دهد و کسي را ياراي چون و چرا در کار او نيست. نگاه خيانت را - هر چند گذرا و سريع باشد - مي‏داند و بر اسرار نهفته سينه ‏ها آگاه است. درود بر پيامبر خدا - محمد  - (ص) خاتم انبيا و بر خاندان پاکش باد.  آنچه در ذيل مي‏آيد، سخنان من - علي‏بن موسي - است. فرمانرواي مؤمنان - که خداوند به صداقت و پايداري بر حق ياريش دهد و براي حرکت در راه رشد و رستگاري موفقش بدارد - حق ما را که ديگران نشناختند، به رسميت شناخت، رشته‏ هاي خويشاوندي را که ميان علويان و عباسيان  گسسته شده بود، به هم پيوست و جان هاي بيمناک از ستم خلفاي پيشين را آسودگي بخشيد، بلکه بدانها حيات بخشيد و نيازمندان را بي‏نياز ساخت. و در اين کارها جوينده رضاي پروردگار جهانيان بوده و جز از او پاداش نمي‏خواست. به زودي خداوند جزاي شاکران را خواهد داد و اجر نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد.
فرمانرواي مؤمنان - مأمون - ولايتعهدي خويش و فرمانروايي بزرگ را براي من قرارداده است ، البته اگر پس از او زنده باشم.
از اين پس، هر کس گره‏اي را که خداوند به محکم بستن آن فرمان داده، بگشايد و رشته‏اي را که خداوند استحکام آن را مي‏پسندد، بگسلد، حريم الهي را حرمت ننهاده و حرام خدا را حلال شمرده است؛ اگر با اين کار بخواهد بر امام عيب گيرد و حريم اسلام پاره کند.
پيشينيان نيز همين شيوه را پيشه ساخته، بر لغزش ها صبر کردند و برناگواري ها خرده نگرفتند تا دين به پراکندگي نينجامد و رشته وحدت مسلمانان، گسسته نشود، چه اين که دوران جاهليت نزديک بود و فرصت طلبان، در صدد يافتن فرصت، براي آشوبگري بودند.
من، خدا را بر خويش گواه گرفته‏ ام که اگر زمامداري مسلمانان و خلافت را بر عهده من نهاد، با همه مردم به طور کلي و با بني‏عباس به ويژه، براساس فرمان خدا و رسول رفتار کنم. خوني بي‏گناه نريزم، ناموس و مال کسي را مباح نشمارم، جز به اجازت قانون الهي.
خدا را گواه گرفته ‏ام که نهايت توانم را در انتخاب افراد لايق به کار گيرم.  
اين، پيماني است که با خدا بسته‏ ام؛ پيماني مؤکد که مورد سؤال الهي خواهد بود، چنان که خدا فرموده است: "به عهد وفا کنيد، زيرا عهد مورد سؤال واقع مي‏شود."
اگر روش ديگري در پيش‏ گيرم يا - بر خلاف عهد خويش - تغييري پديد آورم، سزاوار سرزنش و کيفر خواهم بود.
به خدا پناه مي‏برم از خشم الهي، و مشتاقانه به سوي او نظر دارم تا در مسير اطاعت خود، ياريم دهد و راه معصيت بر من ببندد و عافيت را به من و همه مسلمانان ارزاني دارد.
اما "جامعه" و "جوّ" بر خلاف اين دلالت دارند و نمي‏دانم که سرانجام من و شما چيست !
"حکم تنها از آنِ خداست، حق را داستان مي‏کند و حق و باطل را به بهترين گونه متمايز مي‏سازد" با اين وصف - که مي‏دانم فرصت زمامداري و خلافت نخواهم يافت - دستور فرمانرواي مؤمنان - مأمون - را امتثال کرده و خشنودي او را برگزيدم، خداوند من و او را نگهدارد.
خداي را بر اين مطلب گواه مي‏گيرم، چه اين که گواهي او کافي است. و به خط خود آن را در حضور اميرالمؤمنين که خداوند عمرش را دراز گرداند، و فضل بن سهل و سهل بن فضل و يحيي بن اکثم و عبدالله بن طاهر و ثمامة بن اشرس و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان در ماه رمضان سال  201هجري قمري .