هجرت امام رضا علیه السلام به ايران

شناسه مناسبت : 2555

تعداد بازدید : 632



حضرت امام رضا - عليه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجري در 35 سالگي، عهده‏دار مقام مامت‏شد. دوره امامت ايشان بيست‏سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشيد»، پنج‏سال با خلافت «محمد امين‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.

با شهادت امام موسي کاظم(ع)، سياست ضد علوي عباسيان با شکست مواجه شد. مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت(ع) گرايش پيدا کردند و اين گرايش حتي در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ کرد. چنانکه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسي، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهي يافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روايت‏شده است که وقتي جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سليمان، پسر منصور دوانيقي، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوي اين کار را بگيرند. او، خود، با پاي برهنه در پي جنازه حرکت کرد و قضيه را کتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند. هارون در پاسخ گفت: اي عمو، صله رحم کردي، خداوند به تو پاداش نيک دهد; به خدا سوگند، سندي بن‏شاهک اين کار را به دستور ما انجام نداده است.

همه اين کارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت. چه اينکه سليمان بن ابي‏جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسي بود. مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيي بن‏خالد برمکي است. يحيي نخست در باره امام کاظم(ع) سعايت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسي بن‏جعفر پسرش جاي او نشسته، ادعاي امامت مي‏کند.

هارون، از عواقب قتل موسي بن‏جعفر(ع) بيم داشت، به يحيي گفت: آنچه با پدرش کرديم کافي نيست؟ مي‏خواهي يکباره شمشير بردارم و همه علويان را بکشم؟

امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالي که مي‏دانيم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصي خود خواند تا وصي برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند.

بدين ترتيب بايد گفت که عباسيان طي 15 سال آغازين امامت امام رضا(ع) يا در هراس از علويان به سر مي‏بردند و يا به منازعات داخلي بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال 198 ق، امين از خلافت‏خلع و به قتل رسيد. در اين دوره حکومتهاي مستقلي چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاي گرفتند و قيام ابوالسرايا روي داد. در اين قيام بيش از بيست‏هزار نفر شرکت داشتند و شهرهاي زيادي به تصرف قيام‏کنندگان در آمد. در سال‏199 هجري، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون کشته شد.

نام برخي از واليان شهرهاي تصرف شده چنين بود:

والي کوفه; اسماعيل بن‏علي بن‏اسماعيل بن‏امام جفعرصادق(ع)والي يمن; ابراهيم بن‏موسي بن‏جعفر(ع)والي اهواز; زيد بن‏موسي بن‏جعفر(ع) (زيدالنار)والي بصره; عباس بن‏محمد بن‏عيسي بن‏محمد بن‏علي بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابيطالب‏والي مکه; حسن بن‏حسن افطس‏والي واسط; جعفر بن‏محمد بن‏زيد بن‏علي‏واسط; حسين بن‏ابراهيم بن‏امام حسن(ع)

ولايتعهدي امام رضا(ع)
تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حکومتهاي مستقلي که در اندک مدتي جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، که با شعارهايي به نفع علويان حکومت عباسي را از آن خود ساختند، تمسک جويد و رژيم عباسي را با تدبيري زيرکانه از سقوط حتمي نجات بخشد.

بيشتر حکومتهاي به استقلال رسيده و عموم قيام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند. چنانکه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولايت‏يمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت علي بن‏موسي الرضا(ع) آگاهي داشت، وي را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاي شيعي را فرو نشاند.

احمد شبلي مي‏گويد: ... چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براي ولايتعهدي امام رضا(ع) آن بود که مي‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زيرا آنان به اولاد علي(ع) تمايل بيشتري داشتند.

علامه جعفر مرتضي حسيني مي‏گويد:

در ارزيابي شورشهاي ضد عباسي به اين نکته پي مي‏بريم که از سوي علويان خطري جدي آنان را تهديد مي‏کرد; زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسي برمي‏خاست و رهبريشان نيز در دست افرادي بود که از استدلال قوي و شايستگي غير قابل انکاري برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.

اينکه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مي‏کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مي‏گفتند، خود دليلي بود بر ميزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.

در اين ميان، مامون بيش از هر کس ديگري مي‏دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حکومت جاري بپردازد، چه فاجعه‏اي در انتظارش است.

با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست‏به کاري مي‏زد تا از ورطه هلاکت رهايي يابد. فرو نشاندن شورشهاي علويان، مشروعيت‏بخشيدن‏به حکومت عباسي، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت‏حسن اطمينان مردم به خليفه‏اي که برادر خود را کشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوي بخشي از حقايقي بود که مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد. او چنان انديشيد که براي خلافت امام رضا(ع) از مردم بيعت‏بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بني‏هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پيشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداري امام دو ماه به طول انجاميد. سرانجام خليفه به حضرت رضا(ع) چنين پيام داد:

«... تو هميشه به گونه ناخوشايندي با من برخورد مي‏کني، در حالي که تو را از سطوت خود ايمني بخشيدم. به خدا سوگند، اگر وليعهدي را پذيرفتي که هيچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذيري، اگر باز همچنان امتناع بورزي، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پيداست که پيشنهاد خلافت هرگز جدي نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براي به دست آوردن خلافت‏برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدي امام رضا(ع) بود; مساله‏اي که حضرت(ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان کرده است:

1. روزي «ابن‏عرفه‏» از امام پرسيد: به چه انگيزه‏اي وارد ماجراي ولعيهدي شدي؟ امام جواب داد: به همان انگيزه‏اي که جدم علي(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.

2. امام در پاسخ ريان، يکي از يارانش، فرمود: ... خدا مي‏داند چقدر از اين کار بدم مي‏آمد. ولي چون مرا مجبور کردند که ميان کشته شدن يا ولايتعهدي يکي را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود که مرا به پذيرفتن آن کشانيد و من تحت فشار بودم.

در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدي را به پذيرش خزانه‏داري از سوي حضرت يوسف مانند مي‏کند.

مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدي امام رضا(ع) چنين گفت: «اين مرد کارهاي خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت‏خود مي‏خواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شيفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا مي‏کند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او. همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در کار ما شکافي به وجود آورد که نتوانيم آن را پر کنيم و اقدامي عليه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشيم. اکنون که اين شيوه را پيش گرفته، در کارش مرتکب خطا شديم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در کارش سهل‏انگاري کنيم. بدين جهت‏بايد کم‏کم از شخصيت و عظمت او بکاهيم; بايد او را پيش مردم به صورتي درآوريم که از نظر آنها شايستگي خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره‏انديشي کنيم که از خطرات احتمالي‏اش جلوگيري کرده باشيم‏».

هجرت امام رضا(ع) به ايران

وقتي کار امين پايان يافت و حکومت مامون استقرار پذيرفت. مامون ضمن نامه‏هاي متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوي به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيکي براي انتقال امام رضا(ع) روانه مدينه کرد.

صدوق از محول سجستاني نقل مي‏کند: زماني که پيکي براي بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم. امام براي خداحافظي از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را ديدم که چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوي آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداي بلند گريست. من به امام نزديک شده، سلام کردم و علت اين امر را جويا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مي‏روم و در غربت از دنيا خواهم رفت...»

حسن بن‏علي وشاء نقل مي‏کند که، امام به من فرمود:

وقتي خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاي خانواده‏ام را جمع کردم و دستور دادم برايم چنان گريه کنند که صدايشان را بشنوم. سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم کردم و گفتم: من ديگر به سوي شما باز نخواهم گشت.

مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بيم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزي شيعيان شهرهاي فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاريخ قم‏»، که از کهن‏ترين کتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا(ع) را چنين نقل مي‏کند:

«... مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن‏الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براي او در آخر سنه ماتين بيعت‏به ولايت عهد بستند و امام علي بن‏موسي الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاي طوس که آنرا سناباد مي‏خوانند، به نزديک نوقان در سراي حميد بن‏عبدالحميد الطائي الطوسي در پهلوي رشيد...».

هجرت امام رضا(ع) يک مهاجرت سياسي اجباري بود که در سال 200 هجري به دستور خليفه وقت انجام شد. مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:

1. مدينه‏2. مکه (برخي اين شهر را مسير هجرت نمي‏دانند).

3. نباج‏4. بصره‏5. اهواز6. اربق (اربک)7. ارجان (بهبهان)8. ابرکوه (ابرقوه)9. ده شير (فراشاه)10. يزد11. قدمگاه خرانق (مشهدک)12. رباط پشت‏بادام‏13. نيشابور14. قدمگاه نيشابور15. ده سرخ‏16. طوس‏17. سرخس‏18. مرو

در جريان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روي داد که به ترتيب عبارت است از: بيماري آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث‏سلسلة الذهب و زنداني شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بي‏نظير مردم نيشابور از امام رضا(ع) و بيان حديث‏سلسلة الذهب از سوي آن حضرت، رژيم عباسي چنان شايع کرد که امام رضا(ع) ادعاي الوهيت کرده، او را بدين اتهام در سرخس زنداني ساخت. اينکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست. ولي اين واقعه نشان مي‏دهد که پذيرش ولايتعهدي امري تحميلي بود. با ورود امام به مرو، مامون براي انجام يافتن نقشه‏اش استقبال باشکوهي از وي به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدي از سوي امام، به نام آن جناب سکه زد.

سيد عليرضا سيد کباري
عصر رضوي
--------------------------------------------------------------------------------

ماهنامه کوثر شماره 4