نمونه هايي از فضائل وسيره فردي امام رضا علیه السلام

شناسه مناسبت : 2560

تعداد بازدید : 625


دعاي مستجاب 1- آل برمک، مخصوصاً يحيي بن خالد بر مکي براي حفظ حکومت و مقام خويش هارون عباسي را وادار کردند تا موسي بن جعفر (ع) را شهيد کرد، بدين سبب امام رضا (ع) در مکه به آنها نفرين کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گرديد.

محمد بن فضيل گويد: ابوالحسن رضا (ع) را ديدم، در عرفات ايستاده و دعاي مي‏کرد. بعد سرش را پايين انداخت، (گويي چيزي به قلب مبارکش الهام شد) که وي علت سر به زير انداختن را پرسيدند؟ فرمود: به برامکه نفرين مي‏کردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاي مرا درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چيزي نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد، 1جعفر برمکي شقه شد، پدرش يحيي به زندان رفت، بطوري متلاشي شدند که مايه عبرت مردم گشتند.


* * *
علم غيب ‏
2- حسن بن علي بن وشا از مسافر نقل مي‏کند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «مني» بودم، يحيي بن خالد با گروهي از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله عليه فرمود: بيچاره‏ها نمي‏دانند در اين سال چه بلايي به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانيد عجيب‏تر از اين آن است که من با هارون مانند اين دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گويد: والله من معني اين کلام را نفهميدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کرديم. 2


* * *
لقب رضا ازخدا است 3- ابونصر بزنطي رضوان الله عليه گويد: به امام جواد صلوات الله عليه گفتم: قومي از مخالفان شما مي‏گويند: پدرت صلوات الله عليه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولايت عهدي راضي شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‏اند. پدرم را خداي تعالي رضا لقب داده است زيرا که به خداوندي خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمينش راضي بود.

گفتم: مگر همه پدرانت چنين نبودند؟ فرمود: آري. گفتم: پس چرا فقط پدرت به اين لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وي راضي شدند و چنين چيزي براي پدرانش به وجود نيامد، لذا از ميان همه به رضا ملقب گرديد. 3

ناگفته نماند: مخالفان خواسته‏اند با اين طريق منقصتي بر آن حضرت فراهم آوردند، ولي چنانکه ديديم اين لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادي و... بودند ولي براي هر يک بمناسبتي لقب بخصوص تعيين گشته است .


* * *
حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نياج»
4- ابو حبيب نياجي 4 گويد: رسول خدا (ص) را در خواب ديدم که به «نياج» آمد و در مسجدي که حاجيان هر سال مي‏آمدند نشست گويا محضر ايشان رفته و سلام کرده و مقابلش ايستادم، در پيش آن حضرت طبقي از برگ درختان خرماي مدينه بود و در آن خرماي صيحاني داشت. گويا رسول خدا مشتي از آن خرما را به من داد، شمردم هيجده تا بود، - پس از بيداري - خوابم را چنين تأويل کرديم که هيجده سال عمر خواهم کرد.

بعد از بيست روز در زميني بودم که براي زراعت آماده مي‏کردند، مردي پيش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نياج» آمده و الان در مسجد نشسته‏اند. در اين بين ديدم که مردي به ديدار آن حضرت مي‏روند، من هم به زيارت آن بزرگوار شتافتم، ديدم در محلي نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا ديده بودم، زير آن حضرت حصيري بود مانند حصيرري که در زير جدش بود. و در پيش وي طبقي از برگ درخت خرما و در آن خرماي صيحاني قرار داشت .

سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتي از خرما به من داد که شمردم هيجده تا بود، گفتم: يابن رسول الله (ص)! زياد بدهيد، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زياد داده بود ما هم زياد مي‏داديم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» 5.


* * *
فضايل امام رضا(ع)اززبان ابراهيم بن عباس5- ابراهيم بن عباس گويد: امام رضا (ع) نشد که به کسي در سخن گفتن ظلم يا جفا کند، هر که با او سخن مي‏گفت، کلام او را قطع نمي‏کرد و مجال مي‏داد تا آخر سخنش را بگويد. اگر کسي حاجت پيش او مي‏آورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأيوس نمي‏کرد. نديدم که در پيش کسي پايش را دراز کند، و نديدم در پيش کسي تکيه کند. نديدم که به کسي از غلامانش فحش بدهد، نديدم که آب دهان را به زمين اندازد، و نديم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مي‏کرد.

چون سفره طعام را باز مي‏کردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتي دربان را با خود در سر سفره مي‏نشانيد. شبها کم مي‏خوابيد، بيشتر بيدار مي‏ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احيا مي‏کرد، بسيار روزه مي‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وي فوت نمي‏شد. مي‏گفت : اين روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» .6 در پنهاني بسيار احسان مي‏کرد و صدقه مي‏داد، اين کار را بيشتر در شبهاي ظلماني انجام مي‏داد، هر که گويد: نظير او را در خوبي ديده‏ام، باور نکنيد 7.


* * *
مبارزه با اسراف
6- روزي غلامانش ميوه‏اي را خوردند ولي آن را تمام نخوردند و مقداري مانده به دور انداختند، امام صلوات الله عليه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بي نياز هستيد ديگران بدان نيازمندند، بجاي انداختن، به مستمندان انفاق کنيد، «سبحان الله ان کنتم استغنيتم فان اُنا ساً لم يستغنوا اطعموه من يحتاج اليه» 8.


* * *
علم غيب ‏
7- محمد بن سنان گويد: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پيشوايي مشهور کرده و در جاي پدرت نشستي حال آن که از شمشير هارون خون مي‏ريزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من اين جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مويي از سر من برکند، بدانيد که من پيغمبر نيستم، و من مي‏گويم: اگر هارون توانست مويي از سر من بگيرد بدانيد که من امام نيستم. 9


* * *
فضيلت زيارت امام رضا(ع)
8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودي پاره‏اي از بدن من در زمين خراسان دفن مي‏شود، هيچ غمگيني او را زيارت نمي‏کند، مگر آن که خدا غمش را زايل مي‏کند و هيچ گناهکاري او را زيارت نمي‏کند، مگر آن که خدا گناهانش را مي‏آمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ مني بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» 10زيارت ائمه عليهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات يذهبن السيئات» (هود: 114) مي‏باشد، رسول خدا (ص) اين کلام را در وقتي فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنيا نيامده بودند.

امام جواد صلوات الله عليه به داوود صرمي فرمود: «من زار ابي فله الجنة» .11 هر که قبر پدرم را زيارت کند اجرش بهشت است .

و در روايت ديگري فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زيارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مي‏کنم: «قال ابوجعفر محمد بن علي الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابي (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ علي اللّه عزوجل» 12.


* * *
سخني گهربار 9- ثامن الائمه صلوات الله عليه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعي) نمي‏شود مگر آن که در وي سه سنت (عادت و کار) باشد: سنتي از پروردگارش ،سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است که اسرار مردم رإ؛ّّ مخفي بدارد و افشا نکند و اما خصلتش از پيامبر آن است که با مردم مدارا کند، و امام خصلتش از امام آن است که در ضررهاي بدني و مالي صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا (ع) لايکون المؤمن مؤمناً حتّي يکونَ فيه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبيه و سنة من وليّه، فاما السّنةُ من ربه فکتمان السر و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليّه فالصبر في الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.


* * *
احسان
10- مردي به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خويش به من احسان کن، فرمود: نمي‏توانم (زيرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آري، بعد به غلامش فرمود: دويست دينار به او بده.

امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شايد نقدينه باشد) را احسان کرد و به اهل نياز تقسيم فرمود. فضل بن سهل گفت: اين غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنيمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.13


* * *
علي بن موسي عالم آل محمد
11- موسي بن جعفر صلوات الله عليه به پسرانش مي‏فرمود: برادرتان علي بن موسي عالم آل محمد است، از او از دينتان بپرسيد، آنچه مي‏گويد حفظ کنيد، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنيدم مي‏گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اي کاش او را درک مي‏کردم، او همنام اميرالمؤمنين علي است. .14 امام صادق صلوات الله عليه در 25 شوال 83 هجري از دنيا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنيا آمد.


* * *
تواضع
12- مردي از اهل بلغ گويد: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزي طعام خواست، همه خدمتکاران از سياهان و ديگران را کنار سفره جمع کرد، گفتم: فدايت شوم ،بهتر آن است که آنها در خوان ديگري بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه يکي است، مادرمان حوا و پدرمان آدم يکي است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارک و تعالي واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» 15.


* * *
بنده نوازي
13- امام صلوات الله عليه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاي سرتان هم بايستم قبل از تمام کردن طعام برنخيزيد، ياسر گويد: گاهي بعضي از ما را صدا مي‏کرد، مي‏گفتند: مشغول طعام خوردنند، مي‏فرمود: پس بگذاريد طعامشان را تمام کنند: «قال: ان قمت علي رؤوسکم و انتم تاکلون فلاتقوموا حتي تفرغوا». 16


* * *
توحيد
14- بزنطي عليه الرحمة نقل مي‏کند: مردي از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالي مي‏کنم اگر جواب داديد به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه مي‏خواهي بپرس.

گفت: مرا از خدايت خبر بده، در کجا بوده و چطور بوده و بر چه چيز تکيه کرده بوده است؟ امام (ع) فرمود: «انّ اللّه اَيّنَ الأَينَ بلاأينٍ و کَيّفَ الکْيفَ بلا کيفٍ و کان اعتمادُه علي قدرته» .

يعني خداوند به وجود آوردنده مکان است بي آنکه مکاني داشته باشد و به وجود آورنده کيفيت است بي آنکه کيفيتي داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامکان است، مکان از عوارض جسم است، خدا جسم نيست، کيفيت، مخلوق خداست، لازمه‏اش محدود بودن است، خدا بي انتها است، خدا بر قدرت خود ايستاده، هستي را از جايي دريافت نکرده است).

آن مرد چون اين جواب را شنيد برخاست، سر مبارک امام را بوسيد و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان عليا وصي رسول الله والقيّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّکم الائمة الصادقون و انک الخلف بعدهم» 17 ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پي‏به دانايي و امامت آن حضرت برده است .


* * *
‏معجزه اي از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسهاصدوق رحمة الله عليه در عيون اخبار الرضا (ع) نقل مي‏کند: در عهد مأمون عباسي که حضرت رضا (ع) وليعهد بود، باران قطع گرديد، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنين خواهم کرد، رسول خدا (ص) ديشب با اميرالمؤمنين به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...

امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتياج مردم رفع گرديد. 5 امام جواد صلوات الله عليه فرمود: بعضي از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: يا اميرالمؤمنين! به خدا پناه که تو شرافت عميم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بني عباس به خاندان علويان منتقل کني!! بر عليه خود و خانواده‏ات اقدام کردي. اين جادوگر و فرزند جادوگران را آوردي، و او را پس از آن که گمنام بود ميان مردم شهرت دادي، آوازه‏اش را بلند کردي.

دنيا را با اين جادو که در وقت دعايش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسي خارج گرداند، حتي وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زايل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آيا کسي بر عليه خود چنين جنايتي کرده است؟!!

مأمون گفت: اين مرد در پنهاني مردم را به سوي خويش دعوت مي‏کرد، خواستيم او را وليعهد خود گردانيم تا مردم را به سوي ما دعوت نمايد و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنيا دوست) است و آنان که به وي فريفته شده‏اند بدانند که در ادعاي خود از تقوا و فضيلت و زهد صادق نيست! خلافت مال ما است نه مال او، ولي ترسيديم که اگر او را به حال خود رها کنيم، براي ما از جانب او وضعي پيش بيايد که جلوگيري نتوانيم کرد.

واکنون که کرده خود را کرديم و به خطاي خود پي برديم، مسامحه در کار وي ابداً روا نيست، ولي مي‏خواهيم بتدريج او را در نزد رعيت چنان بنمايانيم که بدانند لياقت حکومت ندارد، آنوقت ببينيم با چه راهي بلاي او را از سر خود مي‏توانيم قطع نماييم.6

آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! مجادله با او را به عهده من بگذاريد، تا خود و يارانش را مغلوب نمايم و احترام و عظمت او را پايين آورم، اگر هيبت تو در سينه‏ام نبود او را سر جاي خودش مي‏نشاندم. و بر مردم آشکار مي‏کردم که از لياقت ولايت عهدي که به او تفويض کرده‏اي قاصر است .

مأمون گفت: چيزي براي من محبوبتر از اين کار نيست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترين فقهاء را جمع نماييد، تا منقصت او را در پيش آنها روشن کنم، تا از مقامي که او را در آن قرار داده‏اي پايين آيد.

مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولايت عهدي در طرف راست خود نشانيد، پس از رسميت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسيار حکايات نقل مي‏کنند. و در تعريف شما افراط کرده‏اند، بطوري که اگر خودتان بدانيد از آنها بيزاري مي‏کنيد، اولين اينها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باريدن دارد، دعا کرديد و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه‏اي از شما گذاشتند و نتيجه گرفتند که در دنيا نظير و مانندي ندارد. اين اميرالمؤمنين ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسي مقايسه نمي‏شود مگر آن که برتر آيد، شما را در محلي قرار داده که مي‏دانيد، اين پاسداري از حق و انصاف نيست که مجال دهيد دروغگويان بر عليه او و بر له شما بدروغ چيزهايي بگويند که تکذيب مقام اميرالمؤمنين است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!

امام صلوات الله عليه فرمود: بندگان خدا را مانع نمي‏شوم ازاين که نعمتهاي خدا را درباره من ياد و حکايت کنند، اما اين که گفتي: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامي که پادشاه مصر، يوسف صديق را در آن قرار داد، حال آن دو را نيز مي‏داني (يوسف پيامبر بود و او يک پادشاه مشرک).

در اين وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسي! از حد خود قدم فراتر گذاشتي، که خداوند باراني را در وقت معين خود نازل کرد و تو آن را وسيله بلندي مقام خود قراردادي، که به مقام حمله به ديگران بر آيي؟ گويا معجزه ابراهيم خليل را آورده‏اي که سرهاي پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاي خود چسبيدند و شروع به پرواز کردند؟!!!

اگر راستگويي اين دو عکس شير را که در مسند خليفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در اين صورت معجزه‏اي براي تو خواهد بود، اما باران که با دعاي تو آمد، تو از ديگران در اين کار برتر نيستي.

امام صلوات الله عليه از جسارت آن خبيث برآشفت و به دو عکس شير فرياد کشيد: اين فاجر را بگيريد، پاره کنيد، از او عيني و اثري نگذاريد. در دم آن دو عکس به دو شير ژيان مبدل شدند، و آن خبيث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ريخته بود ليسيدند، مردم با حيرت به اين منظره نگاه مي‏کردند. آنگاه آن دو شير محضر حضرت آمده و گفتند: يا ولي الله في ارضه! ديگر چه فرماني داري، مي‏خواهي مأمون را نيز مانند او به سزايش برسانيم.

مأمون از شنيدن اين سخن بيهوش گرديد، امام فرمود: در جاي خويش بايستيد. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشيدند، به حال آمد، شيران عرض کردند: مي‏فرماييد او را به رفيقش ملحق سازيم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبيري است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولايت تکويني هر استفاده‏اي را بکنيم).

گفتند: پس فرمانت چيست؟ فرمود: برگرديد به حالت اولي خود، آن دو شير در دم مبدل به عکس شده و در روي مسند قرار گرفتند.

مأمون گفت: خدا را حمد مي‏کنم که مرا از شر حميدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبيث)، بعد گفت: يابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مي‏خواهي آن را به شما تحويل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مي‏خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمي‏کردم و از تو آن را نمي‏خواستم، زيرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم ديدي که چگونه آن دو تصوير به شير مبدل شدند.

ولي جهال بني آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در اين کار زيانکار شده‏اند ولي خدا را در تدبير آنها مشيتي است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضي نکنم و کاري را که کردم بر تو ننمايم، چنان که به يوسف (ع) نيز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...7

نگارنده گويد: در اين کار ابداً شگفتي نيست، آن مانند مبدل شدن عصاي موسي به اژدهاست. امام (ع) ولايت تکويني داشت و خدا او را چنين قدرتي داده بود، چنان که عيسي (ع) نيز نظير آن را انجام داد. در بعضي نقلها ديده‏ام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنيد که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاي موسي جادوها را پس مي‏داد، اينها نيز آن مرد را پس مي‏دادند.

--------------------------------------------------------------------------------

پي نوشتها:
1- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرايع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نياج بر وزن کتاب روستايي است در باديه.
5- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحکم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر يک روز در جاي ده روز است .
7- عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهيه ص 107.
9- انوار البهيه ص 107.
10- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع کافي: ج 6 ص 298.
17- اصول کافي: ج 1 ص 88 باب الکون و المکان.

--------------------------------------------------------------------------------

(خاندان وحي، سيد علي اکبر قريشي، ص 570 - 604)