دعاي مستجاب 1- آل برمک، مخصوصاً يحيي بن خالد بر مکي براي حفظ حکومت و مقام خويش هارون عباسي را وادار کردند تا موسي بن جعفر (ع) را شهيد کرد، بدين سبب امام رضا (ع) در مکه به آنها نفرين کردند، حکومت و مقامشان تار و مار گرديد.
محمد بن فضيل گويد: ابوالحسن رضا (ع) را ديدم، در عرفات ايستاده و دعاي ميکرد. بعد سرش را پايين انداخت، (گويي چيزي به قلب مبارکش الهام شد) که وي علت سر به زير انداختن را پرسيدند؟ فرمود: به برامکه نفرين ميکردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاي مرا درباره آنها مستجاب کرد، امام از مکه برگشت، چيزي نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان کرد، 1جعفر برمکي شقه شد، پدرش يحيي به زندان رفت، بطوري متلاشي شدند که مايه عبرت مردم گشتند.
* * *
علم غيب
2- حسن بن علي بن وشا از مسافر نقل ميکند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «مني» بودم، يحيي بن خالد با گروهي از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله عليه فرمود: بيچارهها نميدانند در اين سال چه بلايي به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانيد عجيبتر از اين آن است که من با هارون مانند اين دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گويد: والله من معني اين کلام را نفهميدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کرديم. 2
* * *
لقب رضا ازخدا است 3- ابونصر بزنطي رضوان الله عليه گويد: به امام جواد صلوات الله عليه گفتم: قومي از مخالفان شما ميگويند: پدرت صلوات الله عليه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولايت عهدي راضي شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شدهاند. پدرم را خداي تعالي رضا لقب داده است زيرا که به خداوندي خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمينش راضي بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنين نبودند؟ فرمود: آري. گفتم: پس چرا فقط پدرت به اين لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وي راضي شدند و چنين چيزي براي پدرانش به وجود نيامد، لذا از ميان همه به رضا ملقب گرديد. 3
ناگفته نماند: مخالفان خواستهاند با اين طريق منقصتي بر آن حضرت فراهم آوردند، ولي چنانکه ديديم اين لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادي و... بودند ولي براي هر يک بمناسبتي لقب بخصوص تعيين گشته است .
* * *
حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نياج»
4- ابو حبيب نياجي 4 گويد: رسول خدا (ص) را در خواب ديدم که به «نياج» آمد و در مسجدي که حاجيان هر سال ميآمدند نشست گويا محضر ايشان رفته و سلام کرده و مقابلش ايستادم، در پيش آن حضرت طبقي از برگ درختان خرماي مدينه بود و در آن خرماي صيحاني داشت. گويا رسول خدا مشتي از آن خرما را به من داد، شمردم هيجده تا بود، - پس از بيداري - خوابم را چنين تأويل کرديم که هيجده سال عمر خواهم کرد.
بعد از بيست روز در زميني بودم که براي زراعت آماده ميکردند، مردي پيش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نياج» آمده و الان در مسجد نشستهاند. در اين بين ديدم که مردي به ديدار آن حضرت ميروند، من هم به زيارت آن بزرگوار شتافتم، ديدم در محلي نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا ديده بودم، زير آن حضرت حصيري بود مانند حصيرري که در زير جدش بود. و در پيش وي طبقي از برگ درخت خرما و در آن خرماي صيحاني قرار داشت .
سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتي از خرما به من داد که شمردم هيجده تا بود، گفتم: يابن رسول الله (ص)! زياد بدهيد، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زياد داده بود ما هم زياد ميداديم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» 5.
* * *
فضايل امام رضا(ع)اززبان ابراهيم بن عباس5- ابراهيم بن عباس گويد: امام رضا (ع) نشد که به کسي در سخن گفتن ظلم يا جفا کند، هر که با او سخن ميگفت، کلام او را قطع نميکرد و مجال ميداد تا آخر سخنش را بگويد. اگر کسي حاجت پيش او ميآورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأيوس نميکرد. نديدم که در پيش کسي پايش را دراز کند، و نديدم در پيش کسي تکيه کند. نديدم که به کسي از غلامانش فحش بدهد، نديدم که آب دهان را به زمين اندازد، و نديم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم ميکرد.
چون سفره طعام را باز ميکردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتي دربان را با خود در سر سفره مينشانيد. شبها کم ميخوابيد، بيشتر بيدار ميماند، اکثر شبها از اول تا آخر احيا ميکرد، بسيار روزه ميگرفت، در هر ماه سه روز روزه از وي فوت نميشد. ميگفت : اين روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» .6 در پنهاني بسيار احسان ميکرد و صدقه ميداد، اين کار را بيشتر در شبهاي ظلماني انجام ميداد، هر که گويد: نظير او را در خوبي ديدهام، باور نکنيد 7.
* * *
مبارزه با اسراف
6- روزي غلامانش ميوهاي را خوردند ولي آن را تمام نخوردند و مقداري مانده به دور انداختند، امام صلوات الله عليه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بي نياز هستيد ديگران بدان نيازمندند، بجاي انداختن، به مستمندان انفاق کنيد، «سبحان الله ان کنتم استغنيتم فان اُنا ساً لم يستغنوا اطعموه من يحتاج اليه» 8.
* * *
علم غيب
7- محمد بن سنان گويد: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پيشوايي مشهور کرده و در جاي پدرت نشستي حال آن که از شمشير هارون خون ميريزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من اين جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مويي از سر من برکند، بدانيد که من پيغمبر نيستم، و من ميگويم: اگر هارون توانست مويي از سر من بگيرد بدانيد که من امام نيستم. 9
* * *
فضيلت زيارت امام رضا(ع)
8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودي پارهاي از بدن من در زمين خراسان دفن ميشود، هيچ غمگيني او را زيارت نميکند، مگر آن که خدا غمش را زايل ميکند و هيچ گناهکاري او را زيارت نميکند، مگر آن که خدا گناهانش را ميآمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ مني بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» 10زيارت ائمه عليهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات يذهبن السيئات» (هود: 114) ميباشد، رسول خدا (ص) اين کلام را در وقتي فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنيا نيامده بودند.
امام جواد صلوات الله عليه به داوود صرمي فرمود: «من زار ابي فله الجنة» .11 هر که قبر پدرم را زيارت کند اجرش بهشت است .
و در روايت ديگري فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زيارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت ميکنم: «قال ابوجعفر محمد بن علي الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابي (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ علي اللّه عزوجل» 12.
* * *
سخني گهربار 9- ثامن الائمه صلوات الله عليه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعي) نميشود مگر آن که در وي سه سنت (عادت و کار) باشد: سنتي از پروردگارش ،سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است که اسرار مردم رإ؛ّّ مخفي بدارد و افشا نکند و اما خصلتش از پيامبر آن است که با مردم مدارا کند، و امام خصلتش از امام آن است که در ضررهاي بدني و مالي صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا (ع) لايکون المؤمن مؤمناً حتّي يکونَ فيه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبيه و سنة من وليّه، فاما السّنةُ من ربه فکتمان السر و اما السنة من نبيه فمداراة الناس و اما السنة من وليّه فالصبر في الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.
* * *
احسان
10- مردي به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خويش به من احسان کن، فرمود: نميتوانم (زيرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آري، بعد به غلامش فرمود: دويست دينار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شايد نقدينه باشد) را احسان کرد و به اهل نياز تقسيم فرمود. فضل بن سهل گفت: اين غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنيمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.13
* * *
علي بن موسي عالم آل محمد
11- موسي بن جعفر صلوات الله عليه به پسرانش ميفرمود: برادرتان علي بن موسي عالم آل محمد است، از او از دينتان بپرسيد، آنچه ميگويد حفظ کنيد، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنيدم ميگفت: عالم آل محمد در صلب تو است اي کاش او را درک ميکردم، او همنام اميرالمؤمنين علي است. .14 امام صادق صلوات الله عليه در 25 شوال 83 هجري از دنيا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنيا آمد.
* * *
تواضع
12- مردي از اهل بلغ گويد: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزي طعام خواست، همه خدمتکاران از سياهان و ديگران را کنار سفره جمع کرد، گفتم: فدايت شوم ،بهتر آن است که آنها در خوان ديگري بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه يکي است، مادرمان حوا و پدرمان آدم يکي است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارک و تعالي واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» 15.
* * *
بنده نوازي
13- امام صلوات الله عليه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاي سرتان هم بايستم قبل از تمام کردن طعام برنخيزيد، ياسر گويد: گاهي بعضي از ما را صدا ميکرد، ميگفتند: مشغول طعام خوردنند، ميفرمود: پس بگذاريد طعامشان را تمام کنند: «قال: ان قمت علي رؤوسکم و انتم تاکلون فلاتقوموا حتي تفرغوا». 16
* * *
توحيد
14- بزنطي عليه الرحمة نقل ميکند: مردي از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالي ميکنم اگر جواب داديد به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه ميخواهي بپرس.
گفت: مرا از خدايت خبر بده، در کجا بوده و چطور بوده و بر چه چيز تکيه کرده بوده است؟ امام (ع) فرمود: «انّ اللّه اَيّنَ الأَينَ بلاأينٍ و کَيّفَ الکْيفَ بلا کيفٍ و کان اعتمادُه علي قدرته» .
يعني خداوند به وجود آوردنده مکان است بي آنکه مکاني داشته باشد و به وجود آورنده کيفيت است بي آنکه کيفيتي داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامکان است، مکان از عوارض جسم است، خدا جسم نيست، کيفيت، مخلوق خداست، لازمهاش محدود بودن است، خدا بي انتها است، خدا بر قدرت خود ايستاده، هستي را از جايي دريافت نکرده است).
آن مرد چون اين جواب را شنيد برخاست، سر مبارک امام را بوسيد و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان عليا وصي رسول الله والقيّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّکم الائمة الصادقون و انک الخلف بعدهم» 17 ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پيبه دانايي و امامت آن حضرت برده است .
* * *
معجزه اي از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسهاصدوق رحمة الله عليه در عيون اخبار الرضا (ع) نقل ميکند: در عهد مأمون عباسي که حضرت رضا (ع) وليعهد بود، باران قطع گرديد، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنين خواهم کرد، رسول خدا (ص) ديشب با اميرالمؤمنين به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتياج مردم رفع گرديد. 5 امام جواد صلوات الله عليه فرمود: بعضي از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: يا اميرالمؤمنين! به خدا پناه که تو شرافت عميم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بني عباس به خاندان علويان منتقل کني!! بر عليه خود و خانوادهات اقدام کردي. اين جادوگر و فرزند جادوگران را آوردي، و او را پس از آن که گمنام بود ميان مردم شهرت دادي، آوازهاش را بلند کردي.
دنيا را با اين جادو که در وقت دعايش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسي خارج گرداند، حتي وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زايل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آيا کسي بر عليه خود چنين جنايتي کرده است؟!!
مأمون گفت: اين مرد در پنهاني مردم را به سوي خويش دعوت ميکرد، خواستيم او را وليعهد خود گردانيم تا مردم را به سوي ما دعوت نمايد و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنيا دوست) است و آنان که به وي فريفته شدهاند بدانند که در ادعاي خود از تقوا و فضيلت و زهد صادق نيست! خلافت مال ما است نه مال او، ولي ترسيديم که اگر او را به حال خود رها کنيم، براي ما از جانب او وضعي پيش بيايد که جلوگيري نتوانيم کرد.
واکنون که کرده خود را کرديم و به خطاي خود پي برديم، مسامحه در کار وي ابداً روا نيست، ولي ميخواهيم بتدريج او را در نزد رعيت چنان بنمايانيم که بدانند لياقت حکومت ندارد، آنوقت ببينيم با چه راهي بلاي او را از سر خود ميتوانيم قطع نماييم.6
آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! مجادله با او را به عهده من بگذاريد، تا خود و يارانش را مغلوب نمايم و احترام و عظمت او را پايين آورم، اگر هيبت تو در سينهام نبود او را سر جاي خودش مينشاندم. و بر مردم آشکار ميکردم که از لياقت ولايت عهدي که به او تفويض کردهاي قاصر است .
مأمون گفت: چيزي براي من محبوبتر از اين کار نيست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترين فقهاء را جمع نماييد، تا منقصت او را در پيش آنها روشن کنم، تا از مقامي که او را در آن قرار دادهاي پايين آيد.
مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولايت عهدي در طرف راست خود نشانيد، پس از رسميت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسيار حکايات نقل ميکنند. و در تعريف شما افراط کردهاند، بطوري که اگر خودتان بدانيد از آنها بيزاري ميکنيد، اولين اينها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باريدن دارد، دعا کرديد و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزهاي از شما گذاشتند و نتيجه گرفتند که در دنيا نظير و مانندي ندارد. اين اميرالمؤمنين ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسي مقايسه نميشود مگر آن که برتر آيد، شما را در محلي قرار داده که ميدانيد، اين پاسداري از حق و انصاف نيست که مجال دهيد دروغگويان بر عليه او و بر له شما بدروغ چيزهايي بگويند که تکذيب مقام اميرالمؤمنين است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!
امام صلوات الله عليه فرمود: بندگان خدا را مانع نميشوم ازاين که نعمتهاي خدا را درباره من ياد و حکايت کنند، اما اين که گفتي: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامي که پادشاه مصر، يوسف صديق را در آن قرار داد، حال آن دو را نيز ميداني (يوسف پيامبر بود و او يک پادشاه مشرک).
در اين وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسي! از حد خود قدم فراتر گذاشتي، که خداوند باراني را در وقت معين خود نازل کرد و تو آن را وسيله بلندي مقام خود قراردادي، که به مقام حمله به ديگران بر آيي؟ گويا معجزه ابراهيم خليل را آوردهاي که سرهاي پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاي خود چسبيدند و شروع به پرواز کردند؟!!!
اگر راستگويي اين دو عکس شير را که در مسند خليفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در اين صورت معجزهاي براي تو خواهد بود، اما باران که با دعاي تو آمد، تو از ديگران در اين کار برتر نيستي.
امام صلوات الله عليه از جسارت آن خبيث برآشفت و به دو عکس شير فرياد کشيد: اين فاجر را بگيريد، پاره کنيد، از او عيني و اثري نگذاريد. در دم آن دو عکس به دو شير ژيان مبدل شدند، و آن خبيث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ريخته بود ليسيدند، مردم با حيرت به اين منظره نگاه ميکردند. آنگاه آن دو شير محضر حضرت آمده و گفتند: يا ولي الله في ارضه! ديگر چه فرماني داري، ميخواهي مأمون را نيز مانند او به سزايش برسانيم.
مأمون از شنيدن اين سخن بيهوش گرديد، امام فرمود: در جاي خويش بايستيد. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشيدند، به حال آمد، شيران عرض کردند: ميفرماييد او را به رفيقش ملحق سازيم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبيري است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولايت تکويني هر استفادهاي را بکنيم).
گفتند: پس فرمانت چيست؟ فرمود: برگرديد به حالت اولي خود، آن دو شير در دم مبدل به عکس شده و در روي مسند قرار گرفتند.
مأمون گفت: خدا را حمد ميکنم که مرا از شر حميدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبيث)، بعد گفت: يابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر ميخواهي آن را به شما تحويل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را ميخوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نميکردم و از تو آن را نميخواستم، زيرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم ديدي که چگونه آن دو تصوير به شير مبدل شدند.
ولي جهال بني آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در اين کار زيانکار شدهاند ولي خدا را در تدبير آنها مشيتي است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضي نکنم و کاري را که کردم بر تو ننمايم، چنان که به يوسف (ع) نيز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...7
نگارنده گويد: در اين کار ابداً شگفتي نيست، آن مانند مبدل شدن عصاي موسي به اژدهاست. امام (ع) ولايت تکويني داشت و خدا او را چنين قدرتي داده بود، چنان که عيسي (ع) نيز نظير آن را انجام داد. در بعضي نقلها ديدهام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنيد که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاي موسي جادوها را پس ميداد، اينها نيز آن مرد را پس ميدادند.
--------------------------------------------------------------------------------
پي نوشتها:
1- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرايع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نياج بر وزن کتاب روستايي است در باديه.
5- عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحکم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر يک روز در جاي ده روز است .
7- عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهيه ص 107.
9- انوار البهيه ص 107.
10- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشيعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع کافي: ج 6 ص 298.
17- اصول کافي: ج 1 ص 88 باب الکون و المکان.
--------------------------------------------------------------------------------
(خاندان وحي، سيد علي اکبر قريشي، ص 570 - 604)