آيت الله سبحاني
در رويداد «غدير» گذشته بر آيه «تبليغ» يعني آيه: «يا اَيّها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک» دو آيه ديگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدي و جاوداني بخشيده است اين دو آيه عبارتند از:
1- آيه اکمال دين .
2- آيه سؤال عذاب.
اينک پيرامون هر دو آيه به بحث و گفتگو مي پردازيم :
«اليوم يئس الذين کفروا من دينکم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً» 1
«امروز کافران از (نابودي) دين شما نوميد شدند از آنان مترسيد و از من بترسيد، امروز دين شما را تکميل کردم و نعمت خود را به پايان رسانيدم و اسلام را به (عنوان) دين، براي شما برگزيدم».
دقت در مضمون آيه اکمال دين، مي رساند که روز نزول آيه حادثه بسيار مهمي رخ داد، که مايه نوميدي دشمنان از پيروزي براسلام و موجب کمال دين و به پايان رسيدن نعمتهاي معنوي خدا شده است اکنون بايد ديد چه روزي مي تواند حامل چنين نويدهائي باشد، و با اين خصوصيات و نشانه ها خود را در عرصه تاريخ نشان دهد؟
1- آيا روز فتح مکه مي تواند داراي چنين خصوصياتي باشد؟ به طور مسلم نه، زيرا در آن روز پيمانهاي مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقي بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلي برگزار مي شد،و قسمتي از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از اين جهت نه يأسي برکافران منطقه مستولي شده بود ونه آئين به معني بيان فروع و نه به معني تحکيم پايه هاي آن، تکميل گرديده بود.
2- آيا روز اعلام بيزاري از مشرکان مي تواند مظهر چنين روزي باشد، به تصور اينکه يأس و نوميدي در چنين روزي بر مشرکان مستولي گرديد؟ باز ميگوئيم نه، زيرا بيان دين به معني احکام در آن روز پايان نيافته بود به گواه اينکه قسمتي از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بيزاري نازل گرديده است. بنابراين تنها مسأله يأس نشانه آن روز نيست، بلکه يأس توأم با تکميل آئين؛ و هرگز در روز اعلام بيزاري اين دو نويد، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذيرفته بود.
اکنون بايد ديد روزي که حامل اين نويد گرانبها بود چه روزي بوده است؟!
گروهي نظر مي دهند که اين روز، همان روز «عرفه» سال دهم هجرت است که در تاريخ به نام «حجةالوداع» معروف است ولي با توجه به حوادث تاريخي اين دو نويد گرانبها در چنين روزي تحقق نپذيرفت.
اما مسأله يأس و نوميدي به دو صورت مي تواند مطرح گردد:
الف: يأس قريش و مشرکان شبه جزيره يک چنين نوميدي پيش از اين روز تحقق پذيرفته بود و قريش در روز فتح مکه، و ديگر مشرکان در روز اعلام بيزاري، از پيروزي اسلام کاملاً مأيوس شده بودند در اين صورت صحيح نخواهد بود که بگوئيم در روز عرفه سال دهم حجة الوداع يأس و نوميدي مشرکان جامه عمل پوشيد در حالي که چنين کاري يک سال و اندي قبل، تحقق پذيرفته بود.
ب: يأس همه کافران روي زمين به يک چنين نوميدي تا آن روز جامه عمل نپوشيده بود.
اما مسأله تکميل دين اگر مقصود از «دين» احکام و فروع دين باشد هرگز پرونده بيان احکام الهي در روز عرفه بسته نشد بلکه يک رشته احکام مربوط به «ربا و ارث و کلاله» پس از روز عرفه«حجةالوداع» نازل شده است. 2
تنها روزي که مي تواند بستر اين دو نويد الهي باشد، همان روز «غدير» است که با تعيين جانشين هم يأس بر دشمنان مستولي گرديد، و هم آئين خدا تکميل شد.
البته مقصود از يأس، نوميدي مخصوصي است که با تکميل دين توأم مي باشد.
و مقصود از تکميل دين، تکميل ارکان و پي ريزي اسباب بقأ آنست، نه بيان فروع و جزئيات، اکنون به بيان هر دو مطلب مي پردازيم:
الف: تعيين جانشين و استيلاء يأس
روزي که پيامبر جانشين خود را رسماً تعيين کرد، در آن روز کافران در يأس و نوميدي از محو نابودي اسلام، فرو رفتند زيرا آنان تصور مي کردند که آئين اسلام قائم به شخص پيامبر است و با رحلت رسول گرامي ازميان مي رود و اوضاع به حال سابق باز مي گردد، وقتي مشاهده کردند که پيامبر فرد شايسته اي را (که از نظر علم و دانش عدالت و دادگري، قدرت و قاطعيت بي نظير بود)، براي رهبري تعيين کرد و مسلمانان با او بيعت کردند، از زوال اسلام نوميد گرديدند. و به کلي مأيوس شدند و ديدند که اسلام به صورت يک آئين ريشه دار در آمد، و ديگر براي آن تزلزلي نيست .
آيات قرآني گواهي مي دهد که کافران پيوسته چشم طمع به دين مسلمانان دوخته بودند و آخرين آرزوي آنان اين بود که مسلمانان را از آئين خود باز دارند، و به کيش نياکان خود برگردانند چنانکه مي فرمايد:
«ود کثير من اهل الکتاب لويردونکم من بعد ايمانکم کفاراً» 3
«و بسياري از اهل کتاب آرزو کردند که شماها را پس از ايمان، به سوي کفر بازگردانند».
ولي پيشرفت سريع اسلام در شبه جزيره و سقوط پايگاه شرک در مکه از اميد آنان مي کاست ولي آخرين پناهگاه خيالي آنان اين بود که چون آورنده آئين جديد، فرزندي ندارد که پس از درگذشت او حکومت جوان اسلام را رهبري کند، از اين لحاظ، اساس حکومت اسلامي پس از رحلت او فرو مي ريزد و چيزي طول نمي کشد که بر آن پيروز مي شوند و وضع، به همان حال نخست باز مي گردد.
قرآن سخن کافران را در اين باره براي ما نقل ميکند چنانکه مي فرمايد:
«اَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرّبصُ به رَيْبَ المَنُون»4
«بلکه آنان مي گويند که او (پيامبر) شاعري است و ما انتظار مي بريم که او دچار حوادث روزگار گردد و از دنيا برود.»
اين آخرين نقشهاي بود که کافران به آن اميدوار بودند، ولي روزي که رسول خدا، وصي خويش و رهبر مسلمانان را پس از خود تعيين نمود، آن روز، روزي بود که شبحي از ترس و يأس برفراز زندگي مشرکان سايه افکند و طمع آنان از بين رفت .
ب: تکميل دين
اگر آنروز با نصب خليفه و تعيين جانشين، يأس بر مشرکان مستولي گرديد، آئين اسلام نيز به صورت آئين کامل درآمد، و مقصود از «اکمال دين» در آيه، بيان فروع و وظائف عملي مسلمانان نيست، بلکه فراهم ساختن بقاء و پايداري آنست و يا تحکيم و تثبيت علل استقرار و بقاء، يعني تعيين رهبر، دين تکميل گرديد و با در نظر گرفتن اين معني جمله هاي آيه با هم کاملاً مربوط و متناسب مي گردد. و روز تحقق اين دو حادثه معين مي شود.
مدارک نزول آيه در غدير
مفسران و محدثان اسلامي نزول آيه را در روز غدير يادآور شدهاند. و ما در اين جا به بخشي از اين مدارک اشاره مي کنيم. و اگر مدارک شيعه را در اين مورد، بر مدارک اهل سنت اضافه کنيم، قهراً مسأله به عاليترين حد از «تواتر» ميرسد.
علاقمندان مي توانند به کتابهاي ياد شده در زير مراجعه کنند در اين کتابها که همگي به قلم دانشمندان اهل سنت نوشته شده است تصريح شده که اين آيه در روز «غدير» نازل گرديده است. مانند:
1- الولاية تأليف طبري (متوفاي 310 ه').
2- تفسير ابن کثير شامي، (774 ه') ج 2، ص 14.
3- تفسير الدرالمنثور سيوطي شافعي، متوفاي (911 ه') ج 2، ص 259 و الاتقان، ج 1، ص 31 (طه 1360).
4- تاريخ ابوبکر خطيب بغدادي، متوفاي (43) ج 8، ص 290.
5- شيخ الاسلام حمويني، در فرايد السمطين باب 13.
6- خوارزمي، متوفاي (568 ه') در مناقب ص 80 و 94.
7- تاريخ ابن کثير، ج 5، ص 2101.
8- تذکره سبط ابن جوزي حنفي، متوفاي (654) ص 18.
علامه عاليقدر مرحوم اميني در کتاب جاويد «الغدير» ج 1، ص 230 به بعد، اقوال و روايات وارد از طريق اهل سنت را که همگي گواهي مي دهند که آيه «اليوم اکملت» در روز غدير نازل شده است به تفصيل نقل کرده است... اما روايات شيعه درباره شأن نزول آيه شريفه، در کتابهاي مربوط به امامت و در تفاسير معتبر موجود مي باشد.
نکاتي چند در مورد آيه
1- گروهي از مفسران مانند فخر رازي در «مفاتيح الغيب» و آلوسي در «روح المعاني» و عبده در «المنار» نقل ميکند که پيامبر پس از نزول اين آيه، بيش از هشتاد و يک روز عمر نکرد.
هرگاه وفات رسول خدا (طبق نقل کليني در کافي و نقل اهل سنت) روز دوازدهم ربيع اتفاق افتاده باشد، روز نزول آيه، روز هيجدهم ذي الحجه، روز غدير خواهد بود. البته مشروط بر اينکه روز غدير، و روز وفات پيامبر را حساب نکنيم، و دو ماه از سه ماه را پشت سر هم، 29 روز بگيريم.
2- بسياري از روايات که نزول آيه را روز غدير معرفي مي کنند، يادآور مي شوند که پيامبر پس از نصب علي (ع) براي خلافت چنين فرمود:
«الله اکبرعلي اکمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتي و بالولاية لعلي (ع) من بعدي» 5
« سپاس خداوندي را بر تکميل آئين، و اتمام نعمت، و رضايت او بر رسالت من و ولايت علي (ع) پس از من ».
همان طور که ملاحظه مي کنيد: پيامبر، مضمون آيه مورد بحث را در کلام خود وارد کرده است و اين خود مي رساند که آيه ياد شده درباره روز غدير نازل گرديده است .
3- در حالي که اين دلائل قطع آور، بر استقلال آيه گواهي مي دهند ولي خود آيه در لابلاي احکام مربوط به گوشتهاي حلال و حرام قرار گرفته است، و نکته آن برافراد آگاه از اوضاع صدر اسلام مخفي و پنهان نيست زيرا تاريخ و حديث صحيح گواهي مي دهند که پيامبر خواست، وصيتنامه اي براي امت خود تنظيم کند که پس از وي گمراه نشوند وقتي شخصيتهاي متنفذ پي بردند که پيامبر مي خواهد درباره خلافت مطلبي بنويسد فوراً او را به هذيان گوئي متهم کردند. 6
اين حادثه و مانند آنها که تاريخ يادآور آنها است، حاکي است که افرادي در آغاز اسلام درباره مسئله خلافت و جانشيني رسول گرامي، حساسيت خاصي داشتند و براي انکار آن حد و مرزي نمي شناختند.
به خاطر چنين شرائط حاکم بر جوّ نزول آيه، و براي محافظت آيه از هر نوع تحريف و تغيير، از يک اصل عقلائي پيروي شده است، و آن پوشانيدن شيئي نفيس با يک رشته امور ساده که کمتر مورد توجه قرار مي گيرد.
در اين جا رسول گرامي به فرمان خدا مأمور است آيه مربوط به جانشيني را در ميان مطالب ساده قرار دهد تا کمتر مورد توجه مخالفان سرسخت قرار گيرد و از اين طريق اين سند الهي به دست آيندگان برسد.
و همگي مي دانيم وضع و قرارگيري هر آيه اي در هر جايي از سوره ها به فرمان پيامبر و دستور او بوده است و اصولاً جمع آوري قرآن به همين صورت، مدرکي جز دستور پيامبر ندارد، و تاريخ جمع آوري قرآن به وسيله ياران او، فاقد ارزش تاريخي است و فقط کار ياران او نگارش قرآن به لهجه واحدي و طرد ديگر لهجه ها بوده است. و مشروح اين قسمت را بايد در تاريخ قرآن خواند.
آيه سؤال عذاب
سومين آيهاي که پيرامون حادثه «غدير» نازل شده، آيه «سؤال عذاب است.
توضيح اينکه وقتي پيامبر گرامي علي (ع) را به عنوان خليفه در روز غدير خم، به خلافت نصب نمود، اين خبر در اطراف منتشر شد، «نعمان بن حارث فهري» خدمت پيامبر آمد و گفت: ما را به يکتائي خدا دعوت کردي، ما نيز گواهي داديم، سپس دستور دادي نماز و روزه و حج و زکات انجام دهيم، انجام داديم، به اين اندازه راضي نشدي حتي اين جوان را (اشاره به علي (ع) کرد) به جانشيني خود نصب کردي آيا اين سخني است از ناحيه خودت يا از جانب خدا ؟
پيامبر فرمود: سوگند به خدائي که خدائي جز او نيست، از جانب خدا است در اين موقع نعمان صورت خود را ازپيامبر برگردانيد و گفت:
«اللهم ان هذاهو الحق من عندک فامطِر علينا حجارة من السماء» 7
«خداوند! اگر اين سخن حق، و از جانب تو است سنگي از آسمان بر ما فرودآر».
وقتي سخن او به پايان رسيد ناگهان سنگي از آسمان فرود آمد و او را کشت و در اين باره آيه هاي ياد شده در زير فرود آمد:
«سال سائل بعذاب واقع للکافرين ليس له دافع. من الله ذي المعارج» 8
«درخواست کننده درخواست عذاب کرد و واقع شد، اين عذاب مخصوص کافران است و هيچ کس نمي تواند آن را دفع کند از سوي خداوند که داراي فرشتگاني است که به آسمان سعود مي کنند»9.
شأن نزول ياد شده را مفسران و محدثان شيعه و گروهي از اهل سنت که تعداد آنها به سي نفر مي رسد نقل کرده اند که مي توان از خصوصيات آنها با مراجعه به کتاب «الغدير» آگاه شد. 10
شأن نزول ياد شده مورد پذيرش علمأ اسلام بوده جز اينکه «ابن تيميه» که با خاندان رسالت رابطه خوبي ندارد، در کتاب «منهاج السنة» که به راستي بايد آن را «منهاج البدعة» ناميد، با طرح اشکالات هفتگانه به انکار و تکذيب آن برخاسته است و مرحوم علامه اميني در نخستين جلد «الغدير» به مجموع ايرادهاي او پاسخ منطقي داده است و ما به صورت فشرده به نقل اجمالي اين پرسشها و پاسخها مي پردازيم:
1- سرگذشت غدير پس از مراجعت از «حجةالوداع» بوده است در حالي که در شأن نزول دارد که نعمان در «ابطح» خدمت پيامبر رسيد، و ابطح از آن سرزمين مکه است
پاسخ: اولاً: در روايت سيره حلبي و سبط ابن جوزي و غيره وارد شده است که نعمان در مسجد مدينه حضور پيامبر رسيد و اين گفتگو را انجام داد.
و ثانياً: ابطح در لغت عرب به سرزمين شنزار گفته مي شود و هر نقطه اي را که سيل از آن عبور مي کند، «ابطح» مي گويند در اين مورد مراجعه به کتابهاي لغت کافي است .
2- سوره معارج مکي است و ده سال پيش از حادثه غدير نازل شده است در اين صورت چگونه مي تواند ناظر به حادثه اي باشد که پس از واقعه غدير رخ داده است .
پاسخ: ميزان در توصيف سوره هاي به مکي و مدني بودن اکثريت آيات هر سوره است چه بسيار سوره هائي است که مکي است ولي برخي از آيات آن در مدينه نازل شده و بالعکس و با مراجعه به قرآن هائي که در بلاد عربي چاپ شده و در آغاز هر سوره به مکي و مدني بودن آن سوره اشاره شده، اين مطلب روشن مي گردد.
3- آيه «واذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علينا حجارة من السماء» 11 پس از جنگ بدر و پيش از حادثه غدير نازل شده است .
پاسخ: اين اشکال به راستي اشکال کودکانه است زيرا سخن پيرامون نزول اين آيه نيست، (ناگفته نماند که اين آيه پس از جنگ بدر نازل شده است)، بلکه سخن درباره آيه «سأل سائل بعذاب واقع» است و نزول آيه نخست پس از حادثه ارتباطي به نزول دومي در آن مقطع ندارد.
4- وجود پيامبر به حکم آيه «و ما کان الله ليعذ بهم و انت فيهم و ما کان الله معذبهم و هم يستغفرون» 12 امان از عذاب است با وجود پيامبر، عذاب نازل نمي شود.
پاسخ: سياق آيه حاکي است که مقصود عذابي است که گروهي را نابود سازد، بسان عذابهائي که قرآن در تاريخ پيامبران يادآور مي شود، نه عذاب يک فرد آن هم به درخواست خود وگرنه تاريخ گواهي مي دهد که افرادي با نفرين پيامبر هلاک شده اند مانند «اسود بن مطلب» و «و مالک بن طلاله» و غيره.
5- اگر چنين حادثهاي رخ داده باشد بايد بسان سرگذشت «اصحاب فيل» معروف گردد.
پاسخ: حادثهاي که مربوط به يک فرد تعلق دارد با آنچه که مربوط به يک جمعيت انبوه است فرق روشني دارد، گذشته بر اين براي نقل سرگذشت دومي دواعي فراواني وجود داشت در حالي که درباره فضائل امام دواعي براخفاي آن بود با اين وضع اگر سي دانشمند مبرز آنرا نقل کرده اند بايد آنرا مربوط به عنايت الهي دانست که از اين طريق به حفظ حجت خود پرداخته است .
6- نعمان طبق شأن نزول، اصول پنجگانه را پذيرفته بود، در اين صورت چگونه بر او عذاب فرود آمد؟
پاسخ: شأن نزول حاکي است که او نه تنها در برابر پيامبر تسليم نبود، بلکه تسليم خود را در برابر خدا نيز از دست داده بود زيرا گفت: اگر نصب علي برخلافت از جانب خدا است عذابي بر او فرود آيد، چه ارتدادي بالاتر از اين .
7- در کتابهاي مربوط به ضبط اسامي صحابه، نامي از نعمان بن حارث نيست .
پاسخ: تعداد ياران پيامبر بيش از آن است که در کتابها و تراجم آمده است و کساني که به تاريخ صحابه پرداخته اند هر کدام به اندازه اطلاعات خود، توانسته است اسامي گروهي را ضبط کند و مراجعه به مقدمه کتابهاي «الاستيعاب» و «اسدالغابه»، «والاصاية» و استدرک هائي که بر اين کتابها نوشته شده است روشنگر اين مطلب است.13
پي نوشت ها:
1- سوره مائده، آيات 67 و .3 و سوره معارج، آيه هاي 1 - .3 بعداً پيرامون آيه هاي دوم و سوم بحث خواهيم کرد.
2- الدرالمنثور، ج 1، ص 365 و ج 2، ص 251.
3- سوره بقره، آيه 109.
4- سوره طور، آيه 30.
5- به کتاب شريف «الغدير» ج 1، صفحات 112 مراجعه فرمائيد.
6- اين مطلب در کتابهاي تاريخ و حديث آمده است و بخاري، آن را در نقاط مختلفي ازصحيح خود نقل کرده ازآن جمله، ج 1، کتاب «العلم» ص 22، و مسلم در صحيح خود ج 2، ص 14 کتاب «وصايا» نيز آورده است .
7- سوره انفال، آيه 32.
8- سوره معارج، آيههاي 1 - 3.
9- مجمع البيان، ج 5، ص 352.
10- الغدير، ج 1، ص 439 - 246.
11- سوره انفال، آيه 32
12- سوره انفال، آيه 33 خداند هرگز آنها را عذاب نمي کند تا تو در ميان آنان هستي، و همچنين خداوند آنان را عذاب نمي کند در حالي که استغفار کنند.
13- الغدير، ج 1، ص 248 - 266.
تفسير منشور جاويد، ج 7، ص 339 - 349.