شرح ماجراي قيام خونين مردم تبريز در چهلم شهداي قم

شناسه نوشته : 3870

-621/01/-78

تعداد بازدید : 841

 پيام امام خميني قدس سره به مردم آذربايجان

 روز 29 بهمن 1356، که مصادف با چهلم فاجعه قم در 19 دي بود، در بسياري از شهرها و نقاط کشور به ياد و خاطره شهداي آن فاجعه، مجالس ختم و سوگواري برگزار شد.

در تبريز نيز قرار بود ساعت 10 صبح مردم در مسجد قزللي (ميرزا آقا يوسف مجتهد) تجمع نمايند. دعوت از سوي آيت الله قاضي و ده تن ديگر از علماي تبريز صورت گرفته بود.

در روز 29 بهمن مردم در حالي که جمع مي شدند، در مقابل مسجد، اعلاميه ها را نيز مطالعه مي کردند.

سرگرد مقصود حق شناس، رييس کلانتري بازار به همراه عده اي مامور سر مي رسد و به مردم اعلام مي کند که متفرق شوند، اما مردم توجهي به اخطارهاي او نمي کنند. خادم مسجد که قصد باز نمودن درب مسجد را بنا به دستور آيت الله قاضي طباطبايي داشت، توسط مأموين از اين کار منع مي شود. تعدادي از جوانان به طرف سرگرد حق شناس حرکت مي کنند و از او مي خواهند تا درب مسجد جهت برگزاري مراسم باز شود  و او با لحن تند و زشتي خطاب به جوانان مي گويد: «نمي شود. در اين طويله بايد بسته بماند!»

جواني از غيرتمندان تبريز به نام محمد تجلاّ که از پاره کردن اعلاميه و سخنان توهين آميز او به هيجان آمده بود، با وي گلاويز مي شود. حق شناس اسلحه کمري را مي کشد و سينه محمد را نشانه مي گيرد و اين جوان 22 ساله را به شهادت مي رساند. مردم جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته و به طرف خيابان ها به راه مي افتند. کم کم در طول راه مردم به صف راهپيمايان مي پيوندند و قيام مردم آغاز مي شود.

يحيي ليقواني رييس ساواک تبريز که متوجه عادي نبودن اوضاع شهر شده و به گستردگي قيام واقف گشته بود، بلافاصله با تهران تماس مي گيرد و کسب تکليف مي کند. شاه که خبر قيام به او رسيده بود، در تماس با جمشيد آموزگار دستور حفاظت از پمپ بنزين ها،  کارخانه ها، ادارات دولتي و سرکوب شديد را مي دهد و مي گويد که هر گونه مقاومتي سرکوب گردد. شوراي امنيتي استان تشکيل جلسه مي دهد و تصميم مي گيرند از نيروهاي ارتش و ژاندارمري استفاده کننده و يگان هاي نظامي در سطح شهر مستقر شوند و براي اين که نشان بدهند در سرکوب جديت دارند دستور استقرار دو دستگاه تانک چيفتن، دو دستگاه نفربر و يک دستگاه تانک اسکورپين را در سطح شهر مي دهند. همچنين تصميم گرفته مي شود استاندار، سپهبد آزموده با آيت الله قاضي تماس بگيرد و بگويد که مراسمي که صبح بر پا نشد، مي شود بعدازظهر در مساجد مختلف برگزار شود، به شرطي که مردم به رعايت نظم و آرامش دعوت شوند. در شهر جمعيت خشمگين، ساختمان حزب رستاخيز تبريز را تصرف مي کنند و خودروها و ساختمان هاي دولتي را به آتش مي کشند و بانک ها را متصرف و پول هاي آن ها را مي سوزانند. دانشجويان دانشگاه نيز به همراه مردم در اين قيام  حضور  پيدا مي کنند.

تبريز در چلهم شهداي قم به صورت شهر جنگ زده در آمد. خيابان ها از خون جوانان، بازاريان، دانشجويان و مردان و زنان رنگين شد و بدين ترتيب پس از فاجعه خونين قم، جنايت ديگري بر جنايت هاي رژيم افزوده شد.(1)

سرانجام ساعت 5 بعدازظهر، نيروهاي نظامي بر شهر مسلط شدند. در آماري که براي رييس ساواک تبريز تهيه کردند، اين طور نوشته شده بود:

«581 نفر دستگير، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمي، 3 دستگاه تانک، 2 سينما، يک هتل، کاخ جوانان، حزب رستاخيز و تعدادي اتومبيل شخصي و دولتي به آتش کشيده شدند.»

چند روز بعد تعداد کشته شدگان تبريز به 13 نفر رسيد، کنسول امريکا در تبريز در واپسين ساعت هاي روز، اين يادداشت را به سفارت امريکا در تهران مخابره کرد:

«بيشتر تظاهر کنندگان را مردان جوان تشکيل مي دهند و اهدافشان مظاهر جامعه غير مذهبي از قبيل سينماها و کلوپهاست. نيروهاي اجتماعي و مذهبي به حالتي در آمده اند که کنترلشان آسان نيست. شاه (شايد) با تعويض استاندار آذربايجان و تحت انضباط در آوردن ساواک و مقامات پليس اين استان به شورش هاي تبريز واکنش نشان دهد. با اين حال چهل روز بعد، باز هم در شهرهاي مختلف ايران تظاهرات و خشونت هايي به وقوع خواهد پيوست.»

رييس شهرباني تبريز، معزول و به تهران احضار و استاندار هم بر کنار گرديد.

کشتار مردم تبريز شاه را غافلگير کرد، چون او که به نظر خود توانسته بود پرده اي ضخيم بر روي فاجعه قم بکشد حتي اقدام دبير کل سازمان ملل را به سود خود تمام کند و افکار خارجيان را از درک واقعيت منحرف سازد، در قيام مردم تبريز دست و پاي خود را گم کرد.

پيام امام خميني قدس سره به مردم آذربايجان(2).

 بسم الله الرحمن الرحيم

سلام بر اهالي شجاع و متدين آذربايجان عزيز. درود بر مردان برومند و جوانان غيرتمند تبريز. درود بر مرداني که در مقابل دودمان بسيار خطرناک پهلوي قيام کردند و با فرياد «مرگ بر شاه» خط بطلان بر گزافه گويي هاي او کشيدند. زنده باشند مردم مجاهد عزيز تبريز که با نهضت عظيم خود، مشت محکم بر دهان ياوه گوياني زدند که با بوقهاي تبليغاتي، انقلاب خونين استعمار را که ملت شريف ايران با آن صددرصد مخالف است، انقلاب سفيد شاه و ملت مي نامند و اين نوکر اجانب و خود باخته مستعمرين را نجات دهنده ملت مي شمارند.

مردکي نجات دهنده کشور است که مخازن بزرگ ثروت اين ملت مظلوم را دو دستي تقديم اجانب نموده و آن پول ناچيز را که مي گيرد تقديم مي کند و در مقابل آهن پاره هايي مي گيرد که هيچ دردي از ملت دوا نمي کند!! آن شخصي نجات دهنده است که با مصونيت دادن اتباع اجانب، کشور را از حيثيت ساقط و به شکل مستعمره عقب افتاده در آورده است!!

مردکي حافظ آزادي ملت است که در سرتاسر کشور، احدي را حق يک کلمه حقگويي و انتقاد نمي دهد و پليس ننگينش بر سر اين ملت مظلوم سايه افکنده!! شاهي عدالت گستر است که در هر چند گاهي با قتل عام، ملتي را به عزا مي نشاند!!

من نمي دانم با چه زباني به اهالي محترم تبريز و به مادران داغديده و پدران مصيبت کشيده تسليت بگويم، با چه بيان اين قتل عام هاي پي در پي را محکوم کنم. من از مقدار جنايات و عدد مقتولين و مجروحين اطلاع صحيح ندارم. ولي از بوق هاي تبليغاتي معلوم مي شود که جنايت هاي بيش از تصور ماست. با اين وصف، شاه افراد پليس را که به قتل عام به دلخواه او دست نزده اند، به محاکمه مي خواهد بکشد.

خاطره ي بسيار اسف انگيز قم هنوز ما در را در رنج داشت که فاجعه ي بسيار ناگوار تبريز پيش آمد که هر مسلمي را رنج داد و ما را به سوگ نشاند. من به شما اهالي معظم آذربايجان نويد مي دهم، نويد پيروزي نهايي. شما آذربايجانيان غيور بوديد که در صدر مشروطيت براي کوبيدن استبداد و خاتمه دادن به خودکامگي و خودسري سلاطين جور به پا خاستيد و فداکاري کرديد. تاريخ ايران به ياد ندارد اين چنين سفاکي و قتل عام پي در پي را که به دست اين ياغي سفاک انجام مي گيرد.

تاريخ مشروطيت به ياد ندارد اين چنين مجلس سنا و شورا را که اهالي محترم متدين آذربايجان را مشتي اوباش و بي دين معرفي کند. از مجلسي که دست نشانده شاه است، بيش از اين توقع نيست. اکنون بعد از آن همه کشتار و جنايات تبريز و آن همه خونخواري هاي شاه، مشتي سازماني را با کارگران مجبور با سرنيزه در گوشه کنار کشور به راه انداخته و با عربده کشيدن و به نفع دستگاه جنايت و خيانت، تظاهرات به راه انداختن مي خواهند لکه هاي ننگ را از سر و صورت اين مستبد خونخوار شستشو کنند، غافل از آن که با آب زمزم و کوثر هم محو نخواهد شد. تاريخ، رنجهاي ملت و ستمکاري و جنايات اين پدر و پسر را ضبط کرده و در فرصتي منتشر خواهد کرد.

من اکنون که مشغول نوشتن اين «غمنامه» هستم، نمي دانم که به برادران عزيز تبريزي ما چه مي گذرد. آيا شاه به جنايات خود ولو موقتاً خاتمه داده است يا نه؟ و يا مي خواهد پس از آن قتل عام، بازماندگان را چنان سرکوبي کند که نفسها قطع شود؟ لکن بايد بداند که دير شده، ملت ايران راه خود را يافته و از پاي نمي نشيند تا جنايتکاران را به جاي خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از اين دودمان سفاک بگيرد.

با خواست خداوند قهار، اکنون در تمام کشور صداهاي ضدِشاهي و ضدِرژيمي بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانيون ارجمند براي انتقام از اين ضحاک زمان به اهتزاز خواهد در آمد و ملت اسلام يکدل و يک جهت به پاس از مکتب حياتبخش قرآن، آثار اين رژيم ضدِ اسلامي و مروج زرشتي را محو خواهد کرد.

«اَلَيْسَ الصُبّح بقريبٍ»

اهالي معظم و عزيز آذربايجان – ايدهم الله تعالي – بدانند که در اين راه حق و استقلال و آزادي طلبي و در حمايت از قرآن کريم تنها نيستند، شهرهاي بزرگ چون شيراز، اصفهان، اهواز و ديگر شهرها و مقدم از همه قم مرکز روحانيت و پايگاه حضرت صادق – سلام الله عليه – و تهران بزرگ با آن ها هم صدا و هم مقصد و همه و همه در بيزاري از دودمان پليد پهلوي شريک شمايند. امروز شعارها در کوچه برزن هر شهر و هر ده «مرگ بر شاه» است و هر چه عمال کثيف کوشش مي کنند که جنايات را از مرکز اصلي که شاه است منحرف و به دولت يا مأموران متوجه کنند، کسي نيست که باور کند.

عجب آن که از قرار مسموع هيأتي از دستگاه به آذربايجان آمده است که بي خبري شاه را از اين جنايات اعلام کند و آن کس که احتمال آن را بدهد، کي است جز سازمان ها و اعضاي مجلسين که آن ها هم احتمال نمي دهند و تظاهر به خلاف مي کنند...

پي نوشتها:

-1- برخي از شهيدان و مجروحين اين فاجعه عبارتند از: 1- محمد تجلاّ که دانشجو بود 2- محمدباقر رنجبر آذرفام که بعد از ده روز به شهادت رسيد. سيد يحيي (رحيم) صفوي که مجروح شد و بعد از پيروزي انقلاب به عضويت سپاه در آمد و هم اکنون به عنوان فرمانده کل سپاه مشغول خدمت به انقلاب مي باشد.

-2- صحيفه نور، جلد 2، ص 38-36، 8/12/1358.