در خانهای پر از زندگی و صدا، کسی بود که با همهی دلش میکوشید لبخند بزرگان خانه را ببیند، سخنانشان را بشنود و هیچ لحظهای کاری نکند که دلشان آزرده شود. او با مهربانی و عشق، هر روزش را وقف شادی آنها میکرد و کوچکترین محبتش را بیهیچ توقعی هدیه میداد.
با این حال، عجیب بود که بیشترین توجه و محبت، نصیب کسانی میشد که بیتوجه به زحمات و ادب او بودند. دل کسی که با صداقت و عشق خدمت میکرد، گاهی میشکست. شبها با آه و دلتنگی به خواب میرفت و در خلوت دلش میپرسید چرا با وجود همهی محبت و ادب، دیده نمیشود. احساس تنهایی و بیمهری بر قلبش سنگینی میکرد، اما هر لحظه، عشقی پاک در دلش میدرخشید.
در همان سکوت و دلشکستگی، چشمش به کلامی الهی روشن شد:
"وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا"
(سوره نساء، آیه 36)
این پیام آرامشبخش، دلش را گرم کرد. او فهمید که هر محبت و هر قدمی که با عشق و ادب برداشته، نزد خداوند محفوظ است و هیچ تلاش نیکویی بیپاداش نمیماند، حتی اگر در این دنیا دیده نشود. دلش دوباره امید گرفت و نیرویی تازه یافت تا با مهربانی ادامه دهد، زیرا ارزش واقعی عشق و احترام، فراتر از نگاه و قضاوت دنیوی است.
پس، هر «دل مهربان»، حتی اگر در میان بیمهریها تنها بماند، در نگاه خداوند همیشه عزیز و محترم است و هیچ عشق پاکی هرگز از بین نمیرود.
نویسنده: دریا
