خدا عاشق است...

شناسه نوشته : 41741

1404/09/13

تعداد بازدید : 5



صدای انگشتانم روی کیبورد سیستم کتابخانه سکوت فضا را می‌شکست و دست خیالاتم را رها نمی‌کرد تا تمام حواسم به ثبت کتاب باشد. اما ذهن بازیگوشم مشغول شخصیت کتاب جدیدی بود که می‌خوانم. مشغول شخصیت سید مصطفی.
هر وقت کتاب را در دست می‌گیرم قلبم می‌رود در محله چهارمردان همسایه دیوار به دیوار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها جا خوش می‌کند.
سید مصطفی شخصیت جدیدی است که تازگی با او آشنا شدم. وقتی از کودکی سید مصطفی خواندم متوجه شدم انگار بزرگی روح آدمی با او متولد می‌شود، وگرنه چه دلیلی دارد بعضی آدم‌ها از همان کودکی در مسیر خدا قدم بردارند و در آخر هم خودِ خدا خریدارشان شود. همان «وَنَفَختُ فِیهِ مِن روحِی» را می شود در وجودشان عیان شده دید.

با خودم فکر می‌کنم ما چقدر خوشبختیم که خدا هست. اهل بیت هستند. واقعا آدم‌هایی که خدا و اهل بیت را ندارند، چه دارند. وسط شلوغی‌های دنیا که چیزی نیست. پناه هم نباشد، می‌شود قصه‌ی همین آدم‌ها که هیچ چیزی حالشان را خوب نمی‌کند. اما سید مصطفی با نور خدا درون قلبش متولد شده بود. همین هم بود که خدا عاشقش شده بود. ما هم «الا بذکر الله تطمئن القلوب» را سالهاست به دیوار قلبمان آویخته‌ایم تا «من عشقنی عشقه» را زندگی کنیم.

-پرنیا