در خواب، خود را در مجلسی دیدم؛ مجلسی آکنده از نور و سکوت، جایی که مردم گرد آمده بودند تا پای سخن مرجعی بزرگ بنشینند. همه چشم به دهان او داشتند، انتظار کلامی که راه بگشاید و دلها را آرام کند. اما هنگامی که خواست زبان بگشاید، هیچ چیزی نگفت؛ سکوتی عمیق بر فضا سایه افکند.
در همان لحظه، حضوری دیگر در جانم آشکار شد؛ حضوری که نه چشم توان دیدنش را داشت و نه گوش توان شنیدنش، اما دل آن را درک میکرد. باید دانست دیدار، تنها کار چشم است، اما درک حضور، کار دل. چه بسیار چشمهایی که میبینند و نمیفهمند و چه اندک دلهایی که بیدیدن، حقیقت را درمییابند.
آنجا بود که دانستم امام عصر(عج) حاضر است؛ اما نه در هیأتی که بتوان با چشم او را دید. حضورش حقیقتی بود که جان را میلرزاند و دل را مطمئن میساخت.
لحظاتی بعد در همان رویا همقدم با آن مرجع شدم؛ با او که وعده داده بود مرا به جایی ببرد که گرههایم گشوده شود. آنگاه در دل با خود گفتم: این سکوت، خود سخن است و پیام دارد چرا که حضور مولی، بالاتر از دیدار است و درک او، برتر از شنیدن هر خطابهای است.
اگر ما حضور امام عصر(عج) را درک کنیم به راه و مقصود نهایی خلقت رهسپار خواهیم شد؛ همان راهی که در عصر غیبت با مرجعی عالم به زمانه طی خواهد شد و به سر منزل مقصود خواهد رسید.
-مریم قپانوری