در حرام و اشتباه بودنِ پول ناپاک، میان یک ریال و یک همت هیچ تفاوتی نیست. از همان لحظهای که اجازه ورود به نخستین ریال پولِ ناپاک داده میشود، راه برای تمام ارقامِ بعدی باز میگردد. انسان، هر بار وقیحتر، بیاخلاقتر و از درون فرسودهتر خواهد شد. تا جایی که برای یک ریال بیشتر، عظمت آفریدگار را به پستترین شکل پایین میکشد و حتی از جانِ زن و فرزندش نیز سپر میسازد؛ پای آنها را به سوگندهای دروغینش میکشاند تا بار گناهش سبکتر جلوه کند.
پول حرامی که از حقِ خورده یک انسان دیگر به دست میآید، چون طاعون بر زندگی میافتد؛ آرام و بیصدا، بخشبهبخشِ حیات را در خود میبلعد و چندین برابرِ آنچه به دست آمده نه به خوشی بلکه به شکل بیماری، بدبختی و ناخوشترین حالت روزگار، از انسان بازپس میگیرد.
درک میکنم که جامعه چه فشارها و دشواریهایی بر دوش این انسان فانی میگذارد؛ اما هرگز درک نمیکنم کدام عقلِ سالم میپذیرد که مشکل من باید با کندن و بریدن از حق دیگری حل شود!
چه بسا اگر آن آدمِ فانی، صادقانه میگفت در تنگناست؛ من تمام توانم را برای کمک خرج میکردم. اما او ترجیح داد حقِ عاریتی را که به جانب خود کشیده، حقِ حقیقی جلوه دهد؛ با گردنی افراشته و حجمی از غرورِ بیریشه، به من بقبولاند که «این پول، حق مسلم اوست» و ریالی اضافه نمیگوید.
اکنون که به چهرهاش مینگرم، اثر مالِ حرام را در خطوط صورتش، در خشونت رفتار و در لرزش گفتارش، واضحتر از همیشه میبینم.
میدانم نخستین اشتباهش شاید از ناچاری بوده، اما ادامهاش را با اختیار و انتخاب انجام داده است و همین اختیار است که نه او را به پیشرفت، بلکه به قهقرایی تاریکتر و بیرحمتر از پیش میبرد؛ آنجا که گامهای آخرش را به سوی سقوطِ آرامِ تباهی برمیدارد.
انسان رو به زوال
-غریب السلطنه