فرار شاه معدوم

شناسه نوشته : 7389

-621/01/-78

تعداد بازدید : 2589

بعضي از تحليل گران خارجي سال 1975، يعني اواخر سال 1353 و 9 ماهه ي اول سال 1354، را نقطه ي آغاز افول قدرت شاه در ايران مي دانند. وقايعي که در اين سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نيرومندتر شدن موقعيت شاه و رژيم سلطنت در ايران حکايت مي کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 ميليارد دلار رسيد که با قدرت خريد آن روز دلار، رقم هنگفتي به شمار مي آمد. شاه با اعلام يک سيستم تک حزبي در اسفند 1353، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبيت کرد، آشتي با عراق و امضاي قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بيانيه ي الجزاير تنظيم شده بود، به نگراني هاي ايران از مرزهاي غربي خود خاتمه داد، روابط ايران با همه ي کشورها اعم از شرق و غرب توسعه يافت و سيل سران و دولتمردان خارجي، براي بهره گرفتن از خوان نعمتي که بر اثر افزايش ناگهاني درآمد نفت در ايران گسترده شده بود، به ايران سرازير شد. در اين ميان درباريان، به فکر راه انداختن جشن هاي تازه اي افتادند. اين بار پنجاهمين سال سلطنت خاندان پهلوي را در آبان 1354، بهانه اي براي ريخت و پا ش هاي تازه قرار دادند. اسدالله علم يکي از معاونين خود، دکتر باهري را که سوابق توده اي داشت براي سرپرستي برنامه هاي تبليغاتي اين جشن ها برگزيد و ده ها  کتاب در وصف خاندان پهلوي که هر يک با مقدمه اي با امضاي علم آغاز مي شد، انتشار يافت 

در فوريه ي سال 1976، يعني در زمان حکومت فورد و يازده ماه قبل از آن که کارتر وارد کاخ سفيد بشود، يک هيئت تحقيقاتي از طرف سازمان اطلاعات مرکزي امريکا (سيا) به سرپرستي «ارنست اوني» گزارشي درباره ي خاندان سلطنتي و ساختار حکومت در ايران تهيه کرد که در تيراژ محدودي در مجموعه ي نشريات محرمانه ي سيا چاپ و بين مقامات سيا و بعضي مقام هاي بالاي امريکا توزيع گرديد.(2)  در اين گزارش، خانواده ي سلطنتي ايران «کانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفي شده و بيش از همه به شرح احوال اشرف پهلوي  به عنوان با نفوذترين و در عين حال فاسدترين اعضاي خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداري خودکامه که به جز افراد خانواده ي خود فقط با ده، دوازده نفر، که رأس آن ها امير اسدالله علم وزير دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از اين عده اطلاعاتي را کسب مي کند. او با کسي مشورت نمي نمايد و ديگران فقط مجري تصميمات او هستند. ايران عملاً تيول چهل خانواده است که مقامات دولتي و تجارت را تحت کنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ي ديگر هم هستند که در درجه ي دوم اهميت قرار گرفته اند و رده ي دوم مقامات سياسي و فعاليت هاي بازرگاني کشور را اشغال مي کنند. مجموع اين خانواده ها که 200 خانواده مي شوند، جايگزين قدرت و نفوذ 1000 فاميلي شده اند که امريکايي ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ي حاکم بر ايران نام مي بردند. گزارش سيا درتشريح نهادهاي سياسي درايران مي نويسد:

«دولت و پارلمان در ايران فاقد اختيار و قدرت نهادهاي مشابه در حکومت دموکراسي هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصميمات شاه و اجراي آن نقشي ايفا نمي کنند.»

شاه بعد از روي کار آمدن کارتر در سال 1977، درصدد جلب رضايت وي برآمد. نخست دولت سيزده ساله ي هويدا را تغيير داد و جمشيد آموزگار تحصيل کرده ي امريکا را به صدارت گماشت و راهي آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفيد که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پليس و اشک ريختن کارتر و مهمانانش شد،                    

آغاز ناخوشي براي اين سفر بود. اما شاه در همان ديدار نخستين با رييس جمهور جديد امريکا سر تسليم فرود آورد و متعهد شد از افزايش قيمت نفت جلوگيري کند. در اين مذاکرات، شاه جاي هيچ گله و شکايتي براي امريکايي ها باقي نگذاشت، به طوري که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز يافته و بار ديگر با خيال راحت بر اريکه ي سلطنت تکيه زده بود. ولي مشکلات اقتصادي و نابساماني هاي ناشي از ريخت و پاش هاي گذشته از يک طرف و تشديد مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشي از آن، به تدريج روند نهضتي را در جامعه شدت بخشيد که مهار آن روز به روز دشوارتر مي شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هويدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هيچ گونه کارشکني در کار دولت فروگذار نمي کرد و سرانجام با انتشار مقاله ي توهين آميز نسبت به امام خميني« قدس سره» در روزنامه ي اطلاعات در 17 دي 1356، کاري ترين زهر خود را به حکومت آموزگار ريخت.          

 اين مقاله به ابتکار هويدا تهيه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتي لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه شريف امامي را که مهره انگليسي ها بود روي کار اورد تا بتوانددر کنار حمايت امريکا، رضايت انگلستان را نيز جلب نمايد. انخاب شريف امامي به نخست وزيري هم هيچ يک از انتظارات شاه را بر نياورد. عقب گرد ناگهاني رژيم در برابر مخالفان و آزادي مطبوعات، به گسترش فعاليت هاي مخالف رژيم انجاميد. اقدام شتابزده ي رژيم در برقراري حکومت نظامي، فاجعه ي 17 شهريور ميدان ژاله (شهدا) را آفريد. انعکاس جهاني اين فاجعه رژيم را از اجراي مقررات حکومت نظامي بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه اي را به دنبال آورد.         

تيراندازي به سوي دانشجويان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمي شدن تعدادي از آن ها، تظاهرات بي سابقه ي 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هليکوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده  ي شعله هاي آتش که از صدها نقطه ي شهر زبانه مي کشيد، به کاخ نياوران بازگشت و سفيران امريکا و انگليس را نزد خود فرا خواند تا تصميم خود را به تشکيل يک دولت نظامي به آن ها ابلاغ کند. سفير امريکا نظر موافق واشنگتن را با استقرار يک دولت نظامي اعلام داشت. سفير انگليس نيز گفت:

دولت انگلستان آنچه را که اعلي حضرت به مصلحت کشور خود تشخيص دهند، تأييد مي کند. شاه پس از اين ملاقات حکم نخست وزيري ارتشبد ازهاري را امضا کرد و فرداي آن روز ضمن اعلام تشکيل دولت نظامي گفت که صداي انقلاب ملت را شنيده و قول مي دهد که اشتباهات گذشته جبران شود.

دولت نظامي در همان چند روز اول ناتواني خود را در اداره ي امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامي هم عملاً کارآيي خود را از دست داد، زيرا مقررات حکومت نظامي در مورد منع اجتماعات اجرا نمي شد. حکومت نظامي به ويژه در مورد مطبوعات سختگيري کرد، ولي نويسندگان مطبوعات زير بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بيش از پيش براي آگاهي از آنچه در کشورشان مي گذشت به راديوهاي بيگانه روي آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، بخصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزي کشور به صفر رسيد. شاه براي خروج از بن بستي که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ي ملي روي آورد و قبل از همه دکتر غلامحسين صديقي را براي مقام نخست وزيري در نظر گرفت. دکتر صديقي پس از يک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختيار دعوت کرد. بختيار اين پيشنهاد را به شرط گرفتن اختيار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأي اعتماد مجلسين به دولت پذيرفت. شاه ناگزير، تمام شرايط را پذيرفت.           

با روشن شدن جرقه هاي اوليه انقلاب و فشار نيروهاي مخالف رژيم و هماهنگي قيام هاي مردمي به رهبري امام خميني قدس سره و کشتار 17 شهريور و برگزاري مراسم چهلم هاي مختلف شهدا در تهران، تبريز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملي نفت و چاپ مقاله توهين آميز احمد رشيدي مطلق عليه امام« قدس سره»، کنترل امنيت کشور از دست نيروهاي رژيم و حتي حکومت نظامي خارج شد و پايه هاي اقتدار رژيم 2500 ساله شاهنشاهي سست شده و منجر به فرار شاه گرديد.

 در آن تاريخ همه ناظران سياسي متفق القول  بودند که حل بحران، با حضور شاه در ايران امکان پذير نيست و رهبر انقلاب اسلامي، به هيچ عنوان حضور شاه و رژيم سلطنتي را تحمل نخواهد کرد. شاه نيز پس از عدم موفقيت دولت نظامي ازهاري در برقراري نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه ديگري جز خروج از کشور نداشت. تشريفات مربوط به خروج شاه خصوصي و غيررسمي بود. مشايعت کنندگان، نخست وزير، رؤساي مجلسين، وزير دربار، رييس ستاد ارتش و گروهي از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره يگان هاي گارد شاهنشاهي بود. مقارن ساعت يازده و نيم صبح، شاه و همسرش، با يک هليکوپتر وارد فرودگاه شدند.      

شاه در مصاحبه ي کوتاهي به خبرنگاران گفت: (1)

«مدتي است احساس خستگي مي کنم و احتياج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از اين که خيالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. اين سفر اکنون آغاز مي شود و تهران را به سوي آسوان در مصر ترک مي کنم. امروز با رأي مجلس شوراي ملي که پس از رأي سنا داده شد، اميدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پايه گذاري آينده موفق شود.»

در مورد مدت سفر گفت:

«اين سفر بستگي به حالت من دارد و در حال حاضر دقيقاً نمي توانم آن را تعيين کنم.»

ساعت نيم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.           

در آخرين روزها فرح کوشيد تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفويض مقام نيابت سلطنت به وي، طبق قانون اساسي جلب نمايد. شاه نپذيرفت و گفت اين کار مشکلي را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دي 1357، فرار را بر قرار ترجيح داد. از اعضاي خانواده ي سلطنتي تنها فرح مانده بود که او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني اين پيروزي بزرگ را جشن گرفت و رژيم سلطنتي کمتر از يک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژيم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ي شاهنشاهي روز 22 بهمن 1357، درهم پيچيده شد.

پي نوشتها:

-1-غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، ص 314-313.

-2-محمود طلوعي، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنيدني ها از زندگي و روزگار پهلوي ها، ص 753-751.